1. فواید نرخ ارز گران چیست؟
مصرفکنندگان داخلی و خارجی با دو کالا در مقابل خود مواجهند. کالای ایرانی یا کالای مثلا چینی. ابتدا اجازه دهید مساله مصرفکننده داخلی را حل کنیم. وی میتواند با 1000تومان امروز کالای مشابه داخلی و خارجی را بخرد. فرض کنید نرخ ارز 1000تومان است. بنابراين کالای خارجی يكدلار است. فرض کنید فردا نرخ ارز 800تومان میشود (در این حالت پول ملی تقویت شده است) در این صورت کالای خارجی همان یکدلار یا 800تومان در داخل به فروش میرسد. بدیهی است که مصرفکننده داخلی منافع خانوادگیاش را به منافع ملی ترجیح میدهد و کالای خارجی را میخرد. اتفاقی که افتاده است این است که با ارزان شدن نرخ ارز کالای داخلی از بین میرود و البته صادرکننده ما هم توانایی صادرات را از دست میدهد؛ چرا که در مثال فوق کالایش 25/1دلار در خارج به فروش میرسد. حال سوال این است که در نهایت چه میشود؟ تولیدکننده داخلی دو راهحل بیشتر ندارد یا ورشکست میشود یا مجبور است با سود کمتر یا ضرر به قیمت 800تومان بفروشد؛ چرا که بازار خارجی رقابتی است و قیمت را به 800تومان میرساند(2). پیش از آنکه بخواهم از این مثال ساده (که اکثر حقیقت را بیان میکند) نتیجهای در خصوص سیاستگذاری بگیرم ترجیح میدهم در پی اثبات این مثال باشم. در مقاله معروف؛ برستین و دیگران با بررسی دادههای خرد قیمت کالاها در کشور آرژانتین (و کشورهای دیگر ) نشان میدهد که مثال فوق دقیقا برقرار است. یعنی با تقویت پول ملی تولیدکنندگان داخلی مجبور میشوند ارزان کنند(3) ایدهای که وی استفاده میکند این است که یخچال ژاپنی که یک ایرانی مصرف میکند ترکیبی از محصول ژاپنی و ایرانی است. آن بخش از یخچال که ناشی از حمل و نقل است، کالایی داخلی است. اگر بتوان با داشتن آمار دقیق این بخش را جدا کرد میتوان مشاهده کرد که دقیقا اثر فوق کار میکند. این گروه مطالعاتی، مقالات دیگری هم در این راستا دارند که مطالعه آنها میتواند به شما دید لازم را بدهد. در همین سطح سواد اقتصادی میتواند به شما مهمترین دید در خصوص سیاست نرخ ارز را بدهد. به زبان ساده گران کردن نرخ ارز حمایت از تولیدکننده داخلی است. این سیاستی است که بسیاری از کشورهای در حال توسعه برای رشد خود پیگیری میکنند. در ادبیات کتابهای بسیاری و البته مقالات زیادی در خصوص اینکه دولت چین به صورت غیر تعادلیدلار را گران نگه میدارد وجود دارد(4). بوش و اوباما همواره با این سیاست دولت چین مشکل داشتهاند که به هر نحوی رمیمبی (پول چین) باید تقویت شود. میتوان حتی ادعا کرد بخش عمدهای از رشد صادرات چین و همچنین رشد اقتصادی این کشور از تضعیف پول ملی ناشی شده است.
2. چگونه میتوان نرخ ارز را گران کرد؟
در کشورهای چین، اندونزی، مالزی و … که ادعا میشود به صورت مصنوعی پول ملیشان را تضعیف کردهاند؛ دولتها با خرید ارز موجود در بازار به این مهم دست یافتهاند، البته این کشورها بهدلیل تجربه بد فرار سرمایه سال 1997 انگیزه بیشتری برای انبار اوراق قرضه آمریکایی داشتهاند و بنابراين تمایل بیشتری برای خریددلار و گران کردن دلار داشتهاند. انگیزه این سیاست هرچه بوده، خریددلار موجب افزایش نرخ ارز و افزایش صادرات بوده است، البته بدیهی است که این کشورها نمیتوانند به صورت دائمیدلار بخرند؛ چرا که این امر منابع بینهایت میخواهد، بنابراين این کشورها نرخ خریددلار را در سالهای اخیر کم کردهاند و کمی موجب تقویت پول ملیشان شدهاند. در کشورهای پیشرفته با نرخهای ارز تعادلی عوامل بسیار دیگری برای تغییرات نرخ ارز وجود دارد. از تقاضا برای خرید و فروش سهام گرفته تا رانندههای حقیقی مانند شوکهای تکنولوژیک. (5) اما آنچه در خصوص ایران بسیار اثرگذار است همان اتفاقی است که در دیگر کشورهای درحال توسعه افتاده است؛ یعنی مداخله دولت. آنچه بدیهی است و بدفهمی رایج در میان اقتصاددانان ایرانی است، آن است که قیمتدلار در این کشورها هم تعادلی نیست. این کشورها به صورت غیرمصنوعی دلار را گران نگه میدارند. آنچه ادعای من است این است که در ایران هم دولت سعی میکند به دلایلی نرخ ارز را گران کند، اما توانایی این کار را ندارد. بنابراين آنچه برای دولت بسیار با اهمیت است ضرب دو رقم تعداددلار فروخته شده در قیمت هردلار است. طبیعی است چون قیمتدلار نسبت به حجمدلار موجود در بازار نزولی است؛ بیشینه سازی این مساله جوابی بدیهی ندارد. از قضا مدعای من این است که دولت برای بیشینه کردن این رقم از ریختن بخشی ازدلار خود به بازار صرفنظر میکند؛ چرا که دولت ایران بخشی ازدلار خود را به بانک مرکزی میدهد و ریال طلب میکند که موجب افزایش پایه پولی و تورم میشود. یعنی دولت واقعادرصدد این است که دلار گران شود نه برای حمایت از صنایع که برای پرداخت حقوق و... . کسانی که ادعا میکنند که اگر دلار تعادلی شود گرانتر میشود به این نکته توجه نمیکنند کهدلار تعادلی یعنی دولت همه پول نفت را به بازار بریزد که قطعادلار ارزان میشود. از سوی دیگر اگر اقتصاددانی به دولت پیشنهاد کند که دلار کمتر به بازار بریز تا دلار گران شود باید برای دولت محل خرجدلاری جدید خلق کند. پس خلاصه این بخش اینکه برای گران کردن دلار باید دولت ایراندلار کمتری به بازار بریزد و خود دولت نیز چنین انگیزهای دارد.
3. دولت بادلارهای نفتی چه کند؟
اجازه بدهید مانند تمام مسائل اقتصادی برای حل این مساله به سادهسازی دست بزنیم. اگر دولت به کارکنانش بهدلار حقوق بدهد باز فرقی نمیکند آنهادلار را به بازار میبرند ودلار ارزان میشود. تنها راه اینکه دلار گران بماند و دولت منابعدلاری خود را خرج کند این است که در نهایت ایندلارها خرج واردات موادی شوند که اگردلار وجود نداشت تقاضایی هم برای آنها وجود نداشت! مثلا فرض کنید در حالت فعلی هیچ کارآفرینی حاضر نبود روی کارون یک سد دیگر بزند. اما اگر دولت به وی یارانه بدهد وی حاضر میشود ژنراتور بخرد یا وی حاضر میشود پالایشگاه بزند یا دکل حفاری چاههای نفتی را بخرد. در هر سه این مثالها دلار خرج واردات کالایی شده است که تقاضایش تازه به وجود آمده است. بنابراين اولین پیشنهاد این است که دولت ایندلارهای اضافی را وام بدهد. قسمت سخت مساله این است که کارآفرین چگونه پول دولت را پس بدهند. فرض کنید (مانند طرح صندوق ذخیره ارزی دولت خاتمی) قرار باشد که کارآفرین بهدلار قرضش را پس بدهد. در این صورت مشکل صندوق ذخیره پیش میآید اولا متقاضی این چنین وامی بسیار کم است؛ چراکه درآمد آتی وی به ریال است و بخش بزرگی از مخارج (نیروی انسانی و مواد اولیه) به ریال است و پرداختی وام بهدلار است و کارآفرین میبایست تمام ریسک نوسانات ارز را متحمل شود، بنابراين متقاضی چندانی برای این وام وجود ندارد. دوم آنکه اگر بازپرداخت هم بهدلار باشد، عملادلار دولت خرج نشده است و نمیتواند کمکی به مخارج ریالی دولت بکند. اگر قرار باشد بازپرداخت کارآفرین به ریال باشد؛ سوال این است که نسبت تبدیل ریال بهدلار را چقدر بگیریم. اگر به نرخ ارز سال پایه بگیریم همان مشکل ریسک بالا وجود دارد. این مساله خیلی سختی است و من جواب اولیه برایش ندارم و کسانیکه کورپوریت فایننس خوانده است باید مکانیزمی طراحی کنند، اما جواب اولیه من این است که از سرمایه اولیه که خریداری شده است همان اندازه که دولت وام داده؛ سهام دولت است. طی قرارداد مثلا 30 ساله شرکت متعهد میشود هر سال معادل ارزش حال 1/30 سرمایه اولیه را پرداخت کند و کل کارخانه را در 30 سال صاحب شود، اما به هر حال به عنوان نتیجهگیری دولت اگر بخواهددلارش را خرج کند و در عین حالدلار ارزان نشود باید خرج واردات کالاهایی شود که در حالت معمولی تقاضایش وجود ندارد و همه سرمایهگذاری است(6).
4. آیا افزایش نرخ ارز شرکتها را ورشکسته نمیکند؟
برخی ادعا میکنند؛ افزایش نرخ ارز قیمت نهاده را برای تولیدکننده زیاد میکند و بنابراين برایشان شرایط تولید سختتر میشود. این استدلال به تمام غلط است. اولا آنکه اگر تولیدکننده داخلی هیچ ارزش افزودهای نداشته باشد تنها واردکننده نهاده باشد، خوب افزایش قیمت ارز هم قیمت نهاده را زیاد کرده و هم قیمت کالای نهایی را. در خرد مقدماتی میخوانیم که افزایش قیمت همه نهادهها و کالای تولیدی سود را زیاد میکند. پس این استدلال کاملا غلط است، اما اشتباه این استدلال در این است که نمیبیند که حتی اگر قیمت نهاده زیاد شده باشد بخشی از نهاده محصول کار و ارزش افزوده داخلی است که این بخش سود واقعی است و عملا با گران شدن ارز، این بخش است که زیاد میشود و هدف افزایش نرخ ارز همین بخش تولید داخلی است. نکته دیگری که در این استدلال تمام فراموش شده است عقلانیت تولیدکننده است، تولیدکننده عاقل است. وی با نرخ ارز جدید تصمیم جدیدی در خصوص نهادهها میگیرد. اگر نرخ ارز زیاد شود وی بیشتر از نهادههای ایرانی استفاده میکند و کل فلسفه افزایش نرخ ارز همین است. به عنوان مثال ایرانخودرو اگر ارز گران شود اولا آن بخشی که تولید داخلی است، از جمله ارزش افزوده خودش ارزش بیشتری دارد. دوما ایران خودرو تصمیم میگیرد از رنگ داخلی به جای خارجی استفاده کند. ولی اگر مشابه این چند سال نرخ ارز ارزان شود تمام رنگ مصرفی را خارجی میکند به نحوی که الان اکثر تولیدکنندگان رنگ
ورشکسته شدهاند.
5. آیا افزایش قیمت انرژی بنگاهی را ورشکسته میکند؟
با اطمینان پاسخ این سوال مثبت است. اما پاسخ مثبت به این سوال نشانه خوبی است و نه نشانه بد. امثال این مقاله در ادبیات زیاد هستند که استدلال میکنند ورشکستگی بنگاهها خود عامل محرکه اقتصاد هستند. این ورشکستگی نشانه خارج شدن تکنولوژی بد و ورود تکنولوژی بهتر در آینده است. بنابراين اصلا نباید نگران بود که در اثر یک سیاست اقتصادی صحیح بنگاههایی که از رانت استفاده میکردهاند و در قیمتهای نسبی جدید سودده نیستند و خارج شوند. اما این سوال از لحاظ نظری پابرجا است که چقدر واقعی کردن قیمت انرژی در افزایش هزینههای شرکتها موثر است. پاسخ من ناچیز است.
در مقالهاي راجع به مكزيك كه یکی از معدود مقالاتی است که سهم انرژی و دیگر نهادهها را به خوبی تخمین زده است، حدود 10درصد از هزینه نهادهها مربوط به انرژی است. این عدد برای من ملموس است. در ایران تولیدسرانه حدود 5000دلار است و بنابراين برای کل کشور 60 میلیونی، تولید حدود 300میلیارددلار است. حدود 60میلیارددلار مصرف انرژی ایران است که میتوان ادعا کرد نیمی از آن مصرف خانگی است و بنابراين 30میلیارددلار مصرف تولیدی است. حدودا همان 10درصد میشود. حالا 10 نه 15درصد. قیمتها قرار است سالی حداکثر 100درصد افزوده شود (در 5 سال به صورت میانگین 500درصد) که حداکثر به مخارج بنگاهها 15درصد افزوده میشود. در این محاسبه تخمینی من اثر جانشینی را لحاظ نکردهام. قیمت انرژی که زیاد شود هم بنگاههای انرژیبر تعطیل میشوند و هم هربنگاه انرژی کمتری مصرف میکند و بنابراين مصرف سرانه انرژی کم میشود. بنابراين تخمین من این است که کل هزینههای بنگاه سالی 10درصد افزوده شود.
6. آیا با اجرای هدفمندسازی یارانهها دولت میتواند نرخ ارز را گران کند؟
جواب به این سوال بله است. یکی از نقاط قوت طرح میتواند همین موضوع نرخ ارز باشد. عملا دولت بنزین را به ایرانیها میفروشد و از آنها ریال میگیرد و در عوض میتواند مخارج خودش را توسط درآمد ریالی ناشی از هدفمندسازی یارانهها تامین کند. چرا که متعهد است نیمی از این درآمد را به خانوادههای کمدرآمد تخصیص دهد و مابقی را میتواند خرج خودش کند و کمک به بنگاهها را به صورتدلاری انجام دهد (نیمه دیگر را) این برای دولت میتواند فرصت استثنایی باشد اما در عین حال میتواند مانند یک خودکشی باشد. لایحه هدفمندسازی یارانهها مانند یک جراحی یک بیمار میباشد. دکتر میتواند بیمار را معالجه کند و میتواند بیمار را با یک اشتباه به کشتن دهد. این طرح موجب ورشکستگیهای بزرگی در کشور میشود. مطالعات زیادی انجام شده است که یک سلسله از ورشکستگیها میتواند به ورشکستگیهای بیشتر و حتی به بحران مالی منجر شود. این جراحی به هرحال خونریزی دارد که در بلندمدت مفید است، ولی به شرطی که دولت سیاستهایی را ارائه کند که جلو ورشکستگیهای دیگر را بگیرد. حمایتهای مالی دولت برای جلوگیری از سلسله ورشکستگیها؛ حتما مانند فرورفتن در باتلاق مرگ است. چرا که برای جلوگیری از ورشکستگی، تقاضا برای رانت دولتی هیچ گاه تمامی ندارد (7) علاوه بر اینکه به تورمهای سرسامآور و کسری بودجه بالا منجر میشود. در این حالت میتوان گفت مرگ اقتصاد فرارسیده است. تنها راه نجات دولت گران کردن نرخ ارز است.
پس اگر دولت میخواهد موفق شود، باید همین الان در لایحه قرار دهد که نرخ ارز را سال آینده حداقل 30درصد (8) گران میکند. بدون این بند لایحه هدفمندسازی یارانهها موفق نميشود.(9)
پاورقي
1 - در انگلیسی میگویند کالای numeraire.
2 - توجه دارید که ما فرض کردیم کیفیت دو کالا یکی هستند. یک حالت محتمل دیگر تولید با کیفیت کم تولیدکننده داخلی است تا از قدرت فروش خود در سراسر کشور سود جوید. به عبارت دیگر شرکت ژاپنی حاضر نیست هزینه اولیه نمایندگی فروش را در دهات بدهد و آن بازار را به دست تولیدکننده داخلی میدهد تا زمانیکه پول ملی آنقدر تقویت شود که ژاپنی محصولش را به دهات هم بفرستد. به همین دلیل مشاهده میکنیم تولیدکنندگان ایرانی عمده فروششان در شهرستانهای کوچک است.
3 - و به قول معروف قضیه PPP کاملا صادق است. قیمت در دو طرف مرز یکی است و اصطکاکی وجود ندارد.
4 - یک راه جالب برای اثبات این مدعا محاسبه قیمت یک همبرگر مک دونالد در کشورهای مختلف است. چون این کالا دقیقا یک تکنولوژی یکسان دارد. با ناباوری کامل این مطالعات نشان میدهند که دولت چین در میانه دهه نود تا 70درصد رمیمبی را ارزان نگه میداشته و بعد از اصلاحات اقتصادی در 2002 همچنان دلار تا 30درصد گرانتر نگه داشته میشوند. البته روشهای دیگری هم وجود دارد.
5 - این مقاله و این وبلاگ محل دادن درس اقتصاد بینالملل نیست و بنابراين من عوامل دیگر را اصلا اشاره نکردهام.
6 - یک راهحل مرسوم دیگر سرمایهگذاری دولت در کشورهای خارجی است. مدافعان این طرح ادعا میکنند که سرمایهگذاری خارجی دولت از پدیده بیماری هلندی جلوگیری میکند. من چندان با این استدلال موافق نیستم. اما سوالی که من همیشه داشتهام این است که خوب فرض کنیم دولت سرمایهگذاری خارجی کرد، بعد برایش درآمد ایجاد شد. همه اینها بهدلار است. آخرش چی؟ این سرمایهگذاری خارجی به چه کار میآید؟ اگر بگویید این برای وقتی است که درآمد نفتی کم شد از آن مصرف کنیم. من کاملا موافق هستم و البته میتوانم استدلالات بیشتری بیاورم. اما همه ادعای من این است آن ضربه گیر درآمد نفت حداکثر 20میلیارددلار است نه سالی 40میلیارددلار. ما داریم در مورد آزاد شدن 60میلیارددلار یارانه نفتی صحبت میکنیم. اما چرا در ادبیات از سرمایهگذاری در کشورهای دیگر دفاع میکنند؛ عمده دلیلش کم کردن ریسک است. در ایران هم همین مورد صادق است.
7 - اگر من شرکتی باشم که درحال ورشکستگی هستم و میدانم که دولت از من حمایت میکند تا ورشکسته نشوم همواره خودم را در حال ورشکستگی جا میزنم تا بیشترین پول را از دولت بگیرم. همین مشکل در آمریکا هم پیش آمده است. بنابراين هیچ گاه حمایتهای دولتی نمیتواند مانع ورشکستگی شود.
8 - عدد 30درصد را از جمع میزان تورم 20درصد و 10درصد افزایش قیمت نهادههای تولیدی ناشی از انرژی به دست آوردهام.
9 - در این مقاله من اشارهای به تجربه تعدیل دوران آقاي هاشمی نکردهام. که خود بحث مجزایی میطلبد. در آن برهه هم اجرای سیاستهای اصلاحی جداگانه به فروپاشی اقتصادی منجر شد. از قضا مهمترین اصلاحات معطل مانده در تعدیل همین اجرای سیاست اصلاحی در نرخ ارز بود. مطلب دیگری که من به آن نپرداختهامدلاریزیشین است. هم چنین من اصلا در خصوص اقتصاد سیاسی اصلاحات ارز صحبت نکردهام. گران شدن ارز برخي طرفداران سنتي و بازاري دولت را بسیار متضرر میکند. همچنین در خصوص نرخ ارز و روند سرسامآور نرخ ارز و تجارت جهانی صحبت نکردهام. در خصوص سرمایهگذاری در بانکهای ایرانی بهدلار نیز اصلا اشارهای نکردهام.
منبع : http://cafeconomics.wordpress.com/2009/11/17/exchange-rate
۳ نظر:
سعید جان اشتباه منبع دادی. اصل مقاله برای کافه اقتصاد است و سروش ما مطلب را نوشته است:
http://cafeconomics.wordpress.com/2009/11/17/exchange-rate/
آنها صرفا از شماره ۱ به بعدش کپی-پیست کردهاند!
امير رضا جان ببخشيد تصحيح شد.
ارسال یک نظر