صفحات

۱۳۸۹ فروردین ۳۰, دوشنبه

زماني براي تصميم

با توجه به تبديل داراييهاي ارزي به سبدي از ارز هاي مختلف و بخصوص يورو در سالهاي گذشته به نظر ميرسد كه زمان تغيير ارز اصلي از يورو به دلار آمريكا و يا كانادا فرا رسيده است .

هرچند بزرگترين شريك تجاري ايران چين ميباشد و با توجه به قيمت بسيار پايين يوآن نسبت به قابليت خريد ، تبديل بخش بزرگتري به يوآن نيز شايد يكي از آپشن هايي  باشد كه بتوان نسبت به مطالعه ريسك آن اقدام نمود .

در هر صورت با مطالعه بازار اين چند روزه به نظر ميرسد كه برخي از دولتها در حال تغيير دادن نسبت سبدهاي ارزي هستند.
نكته اي كه بايد به آن بسيار حساس بود

وضعيت قيمتها و نرخهاي تبديل در اين لحظه (منبع )

طلافروشتاریخاختلافوضعیتمنبع
قیمت بازار تهران12010001389/01/30 0:02:360تعطیلZARRIN
قیمت پیش بینی11974001389/01/30 11:24:27-700معتبرZARRIN
قیمت اونس1134.681389/01/30 11:26:050.05معتبرforex
قیمت گرم 18 عیار2772521389/01/30 0:01:25231تعطیلZARRIN
 
سکهفروشتاریخاختلافوضعیتمنبع
قیمت سکه طرح قدیم28300001389/01/30 11:24:27-10000معتبرZARRIN
قیمت سکه طرح جدید27150001389/01/30 11:24:27-5000معتبرZARRIN
قیمت نیم سکه13650001389/01/30 11:24:27-5000معتبرZARRIN
قیمت ربع سکه6900001389/01/30 11:24:27-5000معتبرZARRIN
 
ارزفروشتاریخاختلافوضعیتمنبع
قیمت دلار-بازارتهران100701389/01/30 11:24:2710معتبرZARRIN
قیمت پوند-بازارتهران154501389/01/30 11:24:27-40معتبرZARRIN
قیمت دلار-ملی100921389/01/30 11:22:5810092معتبربانک ملی
قیمت یورو-ملی135921389/01/30 11:22:5813592معتبربانک ملی
قیمت پوند-ملی154061389/01/30 11:22:5815406معتبربانک ملی
قیمت یورو-بازارتهران135901389/01/30 11:24:27-30معتبرZARRIN
قیمت درهم امارات27701389/01/30 11:24:272770معتبرZARRIN
 
برابری ارزهافروشتاریخاختلافوضعیتمنبع
قیمت یورو به پوند0.88371389/01/30 11:22:590.0012معتبرbloomberg
قیمت ین به دلار0.01091389/01/30 11:26:050معتبرforex
قیمت یورو به دلار1.34441389/01/30 11:26:05-0.0001معتبرforex
قیمت پوند به دلار1.52221389/01/30 11:26:050.0001معتبرforex
 
نقرهفروشتاریخاختلافوضعیتمنبع
قیمت نقره17.611389/01/30 11:26:05-0.01معتبرforex
 
نفتفروشتاریخاختلافوضعیتمنبع
قیمت نفت81.71389/01/30 11:26:05-0.02معتبرforex

۱۳۸۹ فروردین ۲۹, یکشنبه

وارن بافت؛ كسي‌كه ركورد بيل گيتس را شكست


وارن بافت؛ كسي‌كه ركورد بيل گيتس را شكست
در سال 2008 محبوب‌ترين سرمايه‌گذار آمريكا ثروتمندترين مرد جهان بود. اما سال 2009 او با از دست دادن 25 ميليارد دلار طي 12 ماه و با داشتن ثروت خالص 37ميليارد دلار در جايگاه دوم قرار گرفته است.

وارن ادوارد بافت در 30 آگوست 1930 در اوماها، نبراسكا متولد شد. پدرش معامله گر سهام و عضو كنگره بود. او كه تنها پسر از سه فرزند خانواده بود از همان سنين پايين تمايل شگفت‌انگيزي به پول و تجارت نشان مي‌داد و آشنايانش توانايي عجيبش در محاسبه ستون‌هاي اعداد به صورت ذهني را تحسين مي‌كردند. او در سن شش سالگي 6 بسته كوكاكولا از مغازه پدربزرگش به قيمت 25 سنت خريده و هر بطري از آنها را با سود 5 سنت فروخت! او همچنين از سن 11 سالگي شروع به خريدن سهام كرد. پس از اتمام دبيرستان او قصد نداشت كه به كالج برود. او تا آن زمان 5000 دلار از تحويل روزنامه‌ها به‌دست آورده بود. اما به اصرار پدرش به مدرسه تجارت وارتن در دانشگاه پنسيلوانيا رفت. اما پس از دو سال تحصيل در آنجا به دانشگاه نبراسكا-لينكلن منتقل شد.او براي تحصيلات تكميلي هم مانند رفتن به كالج بي‌ميل بود، اما نهايتا براي دانشگاه هاروارد درخواست فرستاد كه آنها به دليل خيلي جوان بودن او درخواستش را رد كردند. بنابراين او به دانشگاه كلمبيا رفت كه به خاطر تفكر بن گراهام و ديويد داد، سرمايه‌گذاران آن شهرت داشت. اين تجربه زندگي او را براي هميشه تغيير داد. بن گراهام در دهه 1920 به شهرت رسيد. در زماني كه دنيا به حوزه سرمايه‌گذاري به شكل كاري عظيم نگاه مي‌كرد او به دنبال بازار ارزان و تقريبا عاري از ريسك سهام بود. او در سن 40 سالگي كتاب «تحليل سهام» را كه يكي از بزرگ‌ترين كتاب‌هاي نوشته شده در بازار سهام مي‌باشد تاليف كرد. كتاب بعدي او «سرمايه‌گذار باهوش» بود كه وارن آن را بزرگ‌ترين كتابي كه تا كنون درباره سرمايه‌گذاري نوشته شده مي‌نامد. بن گراهام به واسطه اصول ساده سرمايه‌گذاري‌اش تبديل به نماد ايده‌آل وارن 21 ساله شد. او تنها كسي بود كه در كلاس گراهام نمره A+ را دريافت كرد. او در گراهام-نيومن براي گراهام شروع به كار كرد، جايي كه در آن قوانين سرمايه‌گذاري گراهام را دنبال مي‌كرد. وارن در سال 1957 به خانه بازگشت و شراكت سرمايه‌گذاري خودش را با پول خودش و دريافت سرمايه‌گذاري اضافي از خانواده و دوستانش شروع كرد. تا سال 1969 او به طور متوسط 30 درصد سالانه بازگشت سرمايه داشت آن هم در بازاري كه سود 7 تا 11 درصد نرم بود. تحت رهبري بافت، براي 40 سال بركشاير از الگوها و خط كش‌هاي بازار مانند S&P500 وDow Jones Industrial Average هم بهتر عمل كرده است.
بافت به طور عادي در شركت‌هايي كه ارزش و قيمت و نسبت P/E پايين، اما پتانسيل خوب رشد در بلندمدت دارند سرمايه‌گذاري مي‌كند. شناسايي چنين شركت‌هايي غالبا بخش سخت كار است. ارزش واقعي‌اي كه توسط شركت‌هايي كه او مالك آنها است توليد شده از سرمايه‌گذاري‌هاي بازار سهام بيشتر است، هرچند مالكيت سهام او در شركت‌هايي مثل كوكاكولا و ژيلت توجه بيشتري از عدم موفقيت شركت‌هاي High tech را به خود جلب مي‌كنند. همچنين بايد اشاره كرد كه سرمايه‌گذاري‌هاي او گاهي اوقات هم كمتر موفق بوده‌اند.
بافت همچنين مالك شركت‌هاي بيمه‌اي كه جريان وجه نقد رايگان زيادي توليد مي‌كنند، مي‌باشد. اين شركت‌ها يكي از منابع تامين وجوهي است كه او به زيرمجموعه‌هاي بركشاير هاتاوي تخصيص داده و براي خريد شركت‌هاي جديد استفاده مي‌كند.يكي از سرمايه‌گذاري‌هاي اوليه وارندر آمريكن اكسپرس بود. در ميان شركت‌هايي كه او در آنها سرمايه‌گذاري كرده بود، بركشاير هاتاوي يك شركت نساجي بود. بافت سرمايه‌گذاري‌اش را فروخت، اما نامش را نگه داشت و ماهيت شركت را به يك كسب‌وكار سرمايه‌گذاري تغيير داد. از سال 2003 اين شركت مالك حدود 40 شركت با 150000 كارمند مي‌باشد.
وارن در زندگي شخصي خود بسيار مقتصد است. او از طريق موسسه بافت هداياي خيريه اي حدودا به مبلغ 12 ميليون دلار در سال فراهم مي‌كند. او بيان كرده كه قصد دارد 99 درصد ثروتش را پس از مرگش به امور خيريه اختصاص دهد. 

برگرفته از دنياي اقتصاد

۱۳۸۹ فروردین ۲۸, شنبه

بسته سياستي بانك مركزي با 17 تغيير


بسته سياستي بانك مركزي با 17 تغيير
ايلنا: «بسته پيشنهادي بانك مركزي براي سال 89 بدون تغيير به امضاي رئيس‌جمهوري رسيد». محمود بهمني رئيس كل بانك مركزي در آخرين نشست خبري گفته‌هاي خود را با اين جمله آغاز كرد. «بحمدالله بسته پيشنهادي بانك مركزي بدون كوچك‌ترين تغييري به امضاي رئيس‌جمهوري رسيد.»
 
 پس از نشست‏، بهمني وعده داد بسته سياستي- نظارتي سال 89 را امضا و به بانك‌ها ابلاغ كند. اما زماني كه بسته را به دست پستچي سپرد تا براي اجرا به مديران عامل بانك‌ها برساند، در راه با 17 تغيير عددي مواجه شد و به دست فعالان بانكي رسيد. در واقع مي‌توان گفت آن‌طور هم كه بهمني مدعي شده بود بسته سياستي بانك مركزي از تغييرات محفوظ نمانده است.
 
البته اين اتفاق تازه‌اي نيست ولي شايد براي نخستين‌بار است كه سياست‌هاي شبكه پولي كشور در چشم برهم زدني 17 تغيير را مزمزه مي‌كند. با اين اقدام احياي شوراي پول و اعتبار نيز كه اميدهاي بسياري را در دل فعالان بانكي زنده كرده بود به خاموشي گراييد و آنان نيز نتوانستند نظرات كارشناسي خود را كه در بسته پيشنهادي ارائه كرده بودند از گزند تغيير حفظ كنند.

كاهش سقف سپرده‌ها از 18 به 17 درصد

بيشترين تغيير در نرخ سود سپرده‌هاي بانكي اتفاق افتاده است. در بسته پيشنهادي بانك مركزي كه حاصل ماه‌ها تلاش پي‌درپي بدنه كارشناسي بانك مركزي بود، نرخ سود علي‌الحساب سپرده‌هاي بانكي براي سال 89 اين‌گونه تعيين شده بود: نرخ سود سپرده‌هاي كوتاه‌مدت بيشتر از يك ماه و كمتر از چهار ماه 9 درصد، سپرده‌هاي كوتاه‌مدت چهار ماه تا كمتر از يكسال 12 درصد و سپرده‌هاي يكساله تا پنج ساله به ترتيب 15 درصد، 16 درصد، 17 درصد، 17،5 درصد و 18 درصد. اما در بسته ابلاغي سپرده سرمايه‌گذاري كوتاه‌مدت از يك‌ماه تا كمتر از سه ماه شش درصد، سپرده‌هاي كوتاه‌مدت بيشتر از سه ماه و كمتر از شش ماه هشت درصد، سپرده‌هاي كوتاه‌مدت بيشتر از شش ماه و كمتر از يكسال 11 درصد و سپرده‌هاي يك تا پنج ساله به ترتيب 14 درصد، 14،5 درصد، 15 درصد، 16 درصد و 17 درصد اعلام شده است.

به عبارت ساده‌تر سقف سود سپرده‌ها در بسته پيشنهادي بانك مركزي 18 درصد بوده در حالي كه در بسته ابلاغي به 17 درصد كاهش داده شده است. سقف سود سپرده‌هاي كوتاه‌مدت نيز در بسته پيشنهادي 12 درصد بوده در حالي كه اين رقم با يك درصد تغيير به 11 درصد كاهش يافته است. بنابراين نرخ سود سپرده‌هاي ديگر نيز تحت تاثير كاهش سقف سود قرار گرفته و كاهش داده شده‌اند.

تغيير در سهم برخي بخش‌ها

در بخش سهم تسهيلات اعطايي به هر يك از بخش‌هاي اقتصادي نيز تغيير ايجاد شده است. البته همه سهم‌ها تغيير نكرده‌اند. بانك مركزي در بسته پيشنهادي خود سهم بخش آب و كشاورزي را 20 درصد اعلام كرده در حالي كه در بسته ابلاغي اين عدد پنج درصد افزايش داده شده و به 25 درصد رسيده است. گويا اين تغيير به واسطه تمديد برنامه چهارم توسعه به مدت يكسال صورت گرفته است. زيرا براساس اين قانون سهم بخش و آب و كشاورزي 25 درصد تعيين شده و تمديد برنامه چهارم براي يكسال ديگر، به معناي عدم تغيير اين درصد براي سال 89 است. سهم ساختمان و مسكن نيز در بسته پيشنهادي 25 درصد تعيين شده اما سهم اين بخش در بسته ابلاغي سال 89 به 20 درصد كاهش داده شده است.

حذف سومين نرخ سود تسهيلات از بسته پيشنهادي

زماني كه بسته ابلاغي منتشر شد، دو نرخ سود براي تسهيلات در آن خودنمايي مي‌كرد. بدين معني كه اگر سررسيد تسهيلات دريافتي كمتر از پنج سال باشد سود آنها 12 درصد و اگر سررسيد آنها بيش از پنج سال و كمتر از 10 سال باشد نرخ سود آنها 14 درصد خواهد بود. اما زماني كه بسته پيشنهادي بانك مركزي دولت را نگاه كنيد نرخ سود سومي را مي‌يابيد كه به طور كامل از بسته ابلاغي حذف شده است. بانك مركزي در بسته پيشنهادي خود نرخ سود تسهيلات با سررسيد بيش از 10 سال را 16 درصد عنوان كرده بود كه اين نرخ در بسته ابلاغي به شبكه بانكي موجود نيست.

كاهش نيم‌درصدي نرخ سود گواهي سپرده

نرخ سود علي‌الحساب اوراق گواهي سپرده عام و خاص يكساله نيز نتوانسته از گزند تغييرات مصون بماند و هر يك به ميزان نيم‌درصد كاهش يافته‌اند. بانك مركزي در بسته پيشنهادي خود نرخ سود اوراق گواهي سپرده عام و خاص را به ترتيب 15،5 درصد و 17 درصد تعيين كرده اما اين نرخ‌ها در بسته ابلاغي به 15 درصد و 16،5 درصد كاهش داده شده‌اند.

كاهش دو درصدي سود اوراق مشاركت بانك مركزي

تغييرات گسترده بالاخره دامن بانك مركزي را نيز گرفت. نرخ سود اوراق مشاركت اين بانك كه يكساله نيز هستند به ميزان دو درصد كاهش داده شده است. در بسته پيشنهادي نرخ اوراق مشاركت بانك مركزي صراحتا 18 درصد عنوان شده در حالي كه در بند «الف» ماده (6) بسته ابلاغي آمده است: نرخ سود علي‌الحساب اوراق مشاركت بانك مركزي حداكثر تا دو واحد درصد بالاتر از نرخ علي‌الحساب سود سپرده متناظر تعيين خواهد شد.

چون اوراق مشاركت بانك مركزي يكساله هستند بنابراين سپرده متناظر آن نيز سپرده يكساله است كه در بسته ابلاغ شده نرخ سود آن 14 درصد تعيين شده است. بنابراين با احتساب دو درصد سود بيشتر نرخ سود اوراق مشاركت بانك مركزي 16 درصد خواهد بود.

كاهش نرخ حق‌الوكاله و نسبت سپرده قانوني بانك‌ها

در صفحه سه بسته پيشنهادي بانك مركزي دو مورد تغيير كرده‌اند يا بهتر است بگوييم كاهش داده شده‌اند.
يكي از آنها حق‌الوكاله بانك‌هاست كه سقف آن در بسته پيشنهادي سه درصد بوده اما در بسته ابلاغي نيم‌درصد كاهش يافته و به 2،5درصد رسيده است.

دومين تغيير در انواع نسبت سپرده قانوني بانك‌ها رخ داده البته تمامي آنها كاهش نيافته بلكه تنها دو مورد كاهش داده شده است.

نسبت سپرده قانوني سپرده‌هاي سرمايه‌گذاري كوتاه‌مدت در بسته پيشنهادي 16 درصد اما در بسته ابلاغي 15،5درصد است. نسبت سپرده قانوني سپرده‌هاي سرمايه‌گذاري دو و سه ساله در بسته پيشنهادي سال 89 در حدود 12 درصد در نظر گرفته شده در حالي كه در بسته ابلاغي به 11 درصد كاهش يافته است.

اين شرح جزئيات تمام تغييرات عددي بود كه در بسته پيشنهادي رخ داده است. آنچه كه در تمامي تغييرات به جز يك مورد مشاهده مي‌شود اين است كه در تمامي آنها يا عدد پيشنهادي بانك مركزي كاهش داده شده يا اينكه بخشي از پيشنهاد بانك مركزي به طور كامل حذف شده است. تنها يك مورد به آيتم‌هاي موجود در زيرگروه نرخ سود علي‌الحساب سپرده‌ها در بسته پيشنهادي اضافه شده بود كه پيشتر به آن اشاره شد.

به نظر مي‌رسد هدف بانك مركزي از افزايش نرخ‌ها در بسته پيشنهادي مقابله با آثار منفي تورمي است كه با اجراي قانون هدفمندي يارانه‌ها دامن بانك‌ها را خواهد گرفت. گويا دولت همانطور كه بارها اعلام كرده آثار تورمي اجراي هدفمندي يارانه‌ها چندان جدي نخواهد بود زيرا تنها به ميزان 15 درصد تورم را افزايش خواهد داد.

فارغ از اينها، بسته سياستي-نظارتي بانك مركزي در ميان تمام هياهوي به راه انداخته شده رسيد، اما چه رسيدني!! 



داستان نجات يك بنگاه ازگرداب بحران


جان مك بي اعتنا به فشارهاي تصميم سازان اقتصادي آمريكا، مورگان استنلي را از فروپاشي نجات داد
داستان نجات يك بنگاه ازگرداب بحران
منبع: Knowledge@Wharton
مترجم: نگار حبیبی
در زمان اوج بحران اقتصادي، جان مك، مدير اجرايي مورگان استنلي حساس‌ترين دوران مديريت خود را سپري مي‌كرد. در آن زمان مورگان استنلي تقريبا هيچ پول نقدي در اختيار نداشت. 


از دست رفتن اعتماد سرمايه‌گذاران به بخش مالي نيز سبب شده بود كه قيمت سهام اين بانك سرمايه‌گذاري ناگهان يك رقمي شود.
در آن زمان مك از سوي تيموتي گايتنر وزير خزانه‌داري فعلي (كه در آن زمان رييس فدرال رزرو نيويورك بود) و مقامات بالاتري مانند هنري پاولسون وزير خزانه‌داري وقت و همچنين بن برنانكه رييس فدرال رزرو به شدت تحت‌فشار قرار داشت. پيشنهاد آنها اين بود: مورگان استنلي را از راه ادغام با يك بانك سرمايه‌گذاري ديگر مثل جي پي مورگان چيس و به قيمتي در حد تنها يك دلار نجات دهيد.
اما مك كه در سخنراني اخير خود در وارتون (دانشكده بازرگاني دانشگاه پنسيلوانيا) به اين موضوع پرداخته بود، استرات‍ژي كاملا متفاوتي را دنبال مي‌كرد. هدف اصلي اين استرات‍ژي اين بود که نجات مورگان استنلي به گونه‌اي انجام شود كه نه شغل هزاران نفر كاركنان اين بانك در سراسر جهان به خطر بيفتد و نه خدشه‌اي به وجهه مورگان استنلي كه براي سال‌هاي متمادي يكي از نام‌هاي شناخته شده وال استريت بوده است، وارد شود. نكته محوري اين برنامه اين بود كه راهي براي ورود پول نقد از سوي سرمايه‌گذاران خارجي پيدا شود، اما در يك عصر يكشنبه، زماني كه مك تلاش مي‌كرد در مورد چنين معامله‌اي با يكي از بانك‌هاي قدرتمند ژاپن به نام ميتسوبيشي يو اف جي فايننشال گروپ گفت‌وگو كند، بارها مجبور شد به تماس‌هاي تلفني گايتنر و پاولسون پاسخ گويد كه به مك التماس مي‌كردند با جيم ديمون مدير اجرايي جي پي مورگان چيس تماس بگيرد، اما با وجود تمام اين مزاحمت‌ها مك صحبت تلفني خود را با ميتسوبيشي به پايان رساند و در آخر اين بانك را متقاعد كرد كه 4/8 ميليارد دلار در مورگان استنلي سرمايه‌گذاري كند. اين معامله بزرگ‌ترين سرمايه‌گذاري خارجي يك بنگاه مالي ژاپني در طول تاريخ بوده است. اقدام بعدي مك اين بود كه از نظر حقوقي مورگان استنلي را از يك بانك سرمايه‌گذاري به يك شركت هولدينگ بانكي تبديل كند؛ اقدامي كه به اين بنگاه امكان انعطاف پذيري به مراتب بالاتري را براي مقابله با بحران در حال رشد، مي‌داد. اكنون پس از اندكي بيش از يك سال از زمان اوج بحران، مورگان استنلي از موقعيت مستحكمي برخوردار است و بار ديگر بر كار خريد و فروش خود متمركز شده است. جان مك تصميم دارد تا پايان سال از مقام مديريت اجرايي كناره بگيرد، اما همچنان مقام خود را به عنوان رييس هيات‌مديره شركت حفظ خواهد كرد.
مك مي‌گويد از زمان آغاز بحران همواره اولين و مهم‌ترين هدف وي حفظ مورگان استنلي به صورت كامل و دست نخورده بوده است. وي بار ديگر آنچه در آن يكشنبه سرنوشت ساز به پاولسون، گايتنر و برنانكه گفته بود را يادآوري كرد: «لطفا به اين سوال من پاسخ دهيد: تعداد كاركنان من 45000 نفر است. در شهر نيويورك شما ‌اي آي جي، لمون برادرز، بير استيرز، مريل لينچ و ديگر بنگاه‌هاي مالي را داريد كه تعديل نيرو داشته اند (اين بنگاه‌ها تعدادي در حد 45000 شغل را از دست داده‌اند). از ديد يك سياست‌گذار دولتي آيا به نظر شما ادغام مورگان استنلي با جي پي مورگان چيس عاقلانه است؟

جدا كردن واقعيت از شايعات
در حالي كه سخنراني يك ساعته مك پر بود از داستان‌هايي در مورد تلاش‌هاي دولتي و غير‌دولتي افراد و بنگاه‌هاي قدرتمند براي توطئه عليه وي، مك گفت: مهم‌ترين درسي كه من در زمينه رهبري، در زمان بحران 2008 آموختم اين بود كه كاركنان چه در سطح مقام‌هاي اجرايي و مديريتي و چه كاركنان رده پايين‌تر بايد همواره كاملا از اوضاع بنگاه مطلع نگه داشته شوند و بايد بدانند كه نگراني‌ها و مشكلات آنها اولويت اصلي شركت است.
مك گفت: «ما چندين جلسه برگزار كرديم و در اين جلسات سعي من اين بود كه به افراد بگويم وضعيت كنوني شركت اين است و شما بايد اين مسائل را بدانيد. تلاش كردم براي آنها روشن كنم كه كدام اخبار، شايعه است و كدام واقعيت دارد.» در اولين جلسه ملاقات در زماني كه پس از انتشار گزارش درآمدها، سهام ما به شدت در حال سقوط بود من سخنان خود را اين‌گونه شروع كردم: «اگر مي‌خواهيد سهام خود را بفروشيد اين كار را بكنيد. ما هيچ فهرستي از اسامي كساني كه سهام را مي‌فروشند يا نگه مي‌دارند نگهداري نمي‌كنيم. شما بايد در تصميم‌گيري خود احساس راحتي كنيد.» مورگان استنلي مانند ساير بانك‌هاي وال استريت به علت سرمايه‌گذاري در اوراق بهادار با پشتوانه وام مسكن و ساير سرمايه‌گذاري‌هاي پرريسك، بدهي بسيار زيادي براي خود ايجاد كرده بود. تا سپتامبر 2008 اين بنگاه 7/15 ميليارد دلار وام بد و سرمايه‌گذاري را به ثبت رسانده بود.
اما محرك اصلي براي بحران جهاني، فروپاشي بنگاه رقيب يعني لمون برادرز بود. در روز جمعه 12 سپتامبر مك طي يك تماس تلفني از سوي گايتنر دعوت شد كه در يك جلسه اضطراري با حضور مديران ساير بنگاه‌هاي بزرگ مالي در منهتن شركت كند. اين جلسه براي بحث در مورد فروپاشي قريب‌الوقوع لمون برادرز برگزار شد. مك گفت: ترافيك سنگين بود و من به راننده‌ام گفتم از مسير دوچرخه‌ها عبور كند و با وجود اينكه چند دوچرخه سوار عصباني چيزهايي به ما پرتاب كردند، اما من توانستم در عرض 5 دقيقه خود را به جلسه برسانم.
اما در آن جلسه مك به همراه ساير روساي بانك‌هاي خصوصي، درخواست وزير خزانه‌داري را رد كردند. درخواست اين بود: یک به اصطلاح «بانک بد» ایجاد کنید و دارایی‌های سمی لمون برادرز را موقتا در آنجا نگهداری کنید. معنای چنین درخواستی برای بانکداران واضح بود. در واقع پاولسون پس از خرید بدهی‌های بنگاه «فردی و فنی» و بدهی‌های «بیر استیرز» از سرمایه سیاسی لازم برای درخواست پول بیشتر از دولت برخوردار نبود، به همین خاطر پاولسون دست به دامن وال استریت شده بود. درونمایه بحث همه حاضران این بود؛ اگر ما این کار را انجام دهیم، زمانی که بنگاه بعدی مثلا ای آی جی دچار مشکل شود، چه خواهید کرد؟»
اما اعلام ورشکستگی لمون برادرز در شنبه شب 14 سپتامبر، بازارهای جهان را گرفتار یک روند نزولی مداوم کرد و اعتماد سرمایه‌گذاران را به بنگاه‌های مالی از جمله مورگان استنلی به شدت خدشه دار کرد. مک می‌گوید: «در آغاز آن هفته ما 181 میلیارد دلار پول نقد داشتیم. ما می‌دانستیم که طی آن هفته با یک هجوم گسترده به سوی بانک مواجه خواهیم شد، به همین دلیل هم این دارایی را به صورت پول نقد نگه داشته بودیم نه به صورت اوراق بهادار یا اوراق قرضه خزانه یا سهام IBM. اما در اولین روز تجاری پس از سقوط لمون برادرز سهام مورگان استنلی تقریبا 30 درصد از ارزش خود را از دست داد. جالب آنکه با وجود همه اینها مورگان استنلی هنوز سوددهی بالایی داشت. در واقع مک و سایر مدیران رده بالا تصمیم گرفتند انتشار گزارش درآمدهای سالم شرکت را یک روز جلو بیندازند، اما این اقدام هیچ‌گونه تاثیر‌گذاری مثبتی به همراه نداشت. مک می‌گوید: «تمام ماجرا عبارت از این بود که مقاومت کنیم، سقوط نکنیم و منابع سرمایه ای دیگری پیدا کنیم.» بنابراین مورگان استنلی به تنها کسانی که استطاعت این کار را داشتند، از جمله بانکداران و مقامات رده بالای چینی و همچنین میتسوبیشی گروپ در ژاپن روی آورد. زمانی حتی مورگان استنلی به میلیاردر آمریکایی، وارن بافت نیز برای تامین مالی روی آورد. مک همچنین با تعدادی از بانکداران عمده در وال استریت وارد گفت‌وگو شد و زمانی که احساس کرد دیمون مدیر جی پی مورگان چیس با کارکنان تحت‌مدیریت مک پشت سر او صحبت کرده است، با وی درگیری لفظی پیدا کرد. مک در یک گفت‌وگوی تند به دیمون گفت: «در روابط کاری باید صریح بود، من تحمل نمی‌کنم که کسی من را دور بزند.» مک گفت: «اما اگر دیمون می‌خواست صرفا اطلاعات جمع کند، من او را سرزنش نمی‌کردم، ممکن است خود من هم تاکنون چنین کاری کرده باشم.»

شوخی‌ها و کنترل فشار خون
مک در اوج بحران تلاش می‌کرد با خوش خلقی و شوخی، یک فضای اعتماد را در محیط کار ایجاد کند و تنش‌های بسیار ایجاد شده، را تا حدی تخفیف دهد. او می‌گوید: «آنچه من می‌دانم این است که مهم‌ترین نکته‌ای که تیم کاری من نباید به آن پی ببرند، شدت نگرانی من است و فکر می‌کنم که در این کار موفق بوده‌ام و آنها هرگز متوجه نگرانی شدید من در آن دوران نشدند. من غالب اوقات سعی می‌کردم بر وجوه مثبت آنچه اتفاق می‌افتاد تاکید کنم.»
مک و دیگر مدیران همکار او در زمان‌های بحرانی از دستگاه فشار خونی که مک همواره روی میز خود داشت برای شوخی استفاده می‌کردند (البته مک یادآوری کرد که یکی از مدیران اجرایی یک بار به علت استرس بالا به بیمارستان منتقل شد.)
مک معتقد است سخنان امیدوارکننده، دور هم جمع شدن و شوخی کردن در عبور بنگاه تحت‌مدیریت او از بحران، نقش اساسی داشته‌اند. تاکید وی بر اهمیت کارکنان مهم‌ترین موضوع مجادلات وی با پاولسون، گايتنر و برنانکه بود. مک می‌گوید: «من با آنها مخالفت کردم، اما این بدان معنا نیست که عملکرد آنها را ناامید‌کننده می‌دانم. شغل آنها این است که ثبات مالی را حفظ کنند، در حالی که شغل من این است که از بنگاه محافظت کنم و کاری کنم که بنگاه به حیات خود ادامه دهد. پیشنهادات آنها از روی بدخواهی نبود، آنها تنها تلاش می‌کردند پیشنهادات قابل اجرا و کاربردی ارائه دهند و در آخر نیز عملکردی درخشان داشتند.
مک گفت آخرین حرفی که به آنها زده این بوده که: «من احترام زیادی برای شما سه نفر قائلم، آنچه شما برای این کشور انجام می‌دهید از شما شخصیت‌هایی میهن پرست می‌سازد، اما من در قبال 45000 کارمند مسوولم و به خاطر آنها حاضر به انجام این کار(قبول پیشنهاد فروش یک دلاری مورگان استنلی به جی پی مورگان) نیستم. من شرکت را حفظ خواهم کرد.» و سپس تلفن را قطع کردم. امروز پس از گذشت یک سال مورگان استنلی زنده است و اوضاع مساعدی نیز دارد. در اول ژانویه، جان مک 64 ساله مدیریت اجرایی را به معاون کنونی شرکت یعنی جیمز گورمن منتقل خواهد کرد. هرچند وی دیدگاه خود را در مورد آینده این شرکت نجات یافته از بحران اظهار نکرد، اما اشاره‌ای به این نکته داشت که به طور کلی بازار مالی در حال برداشتن قدم‌های بلندی برای کاهش میزان بدهی‌ها در بخش مالی است. امری که در بحران 2008 مهم‌ترین عامل تاثیر‌گذار بود. وی همچنین گفت که بازارهای مالی در حال اقدام برای تاکید بیشتر بر مدیریت ریسک هستند. وی گفت، از سال‌های 1990 به این سو، میزان پاداش‌ها در وال استریت از کنترل خارج شده بود؛ چراکه بنگاه‌های مالی می‌خواستند از پیوستن کارکنان مستعد به صندوق‌های تامین سرمایه جلوگیری کنند. مک افزود: باید تاکید بیشتری بر موفقیت بلندمدت شود. این تاکید می‌تواند با استفاده از روش‌هایی چون استفاده از سهام شرکت به عنوان پاداش یا نظارت‌هایی که در صورت مشاهده عملکرد ضعیف، امکان بازپس‌گیری پاداش‌های پیشین را به شرکت بدهد، صورت پذیرد.
اما مک همچنان به عملکرد بازارها اعتماد دارد. وی در پاسخ به یکی از حضار که پرسید آیا بحران مالی دیگری اتفاق خواهد افتاد یا خیر، گفت: «دارایی‌های من در حال حاضر شامل طلا و مالکیت یک شرکت نفتی است، شراکتی هم در صنایع گاز دارم و البته در مورگان استنلی نیز صاحب سهام هستم. اگر هم بحران دیگری اتفاق بیفتد، در دوران زندگی من نخواهد بود.» 

۱۳۸۹ فروردین ۲۶, پنجشنبه

اصلاح نرخ ارز، مهم‌تر از اعمال تعرفه‌ها


منبع : دنياي اقتصاد 26/1/1389


در نخستين نشست كاري نمايندگان اتاق تهران درسال جديد مطرح شد
اصلاح نرخ ارز، مهم‌تر از اعمال تعرفه‌ها
گروه بازرگاني- سي و چهارمين نشست هيات نمايندگان اتاق تهران و اولين نشست اين اتاق در سال 1389، در حالي برگزار شد كه به‌رغم تعيين موضوع «بررسي محورهاي برنامه پنجم توسعه اقتصادي» به عنوان دستور كار جلسه، مسائل مختلف روز اقتصادي كشور و نيز عملكرد اتاق بازرگاني تهران درباره گذشته مورد نقد و بررسي اعضا قرار گرفت.

دكتر محمد نهاونديان، رييس اتاق بازرگاني، صنايع‌ومعادن ايران، ميهمان نخستين‌ نشست اتاق تهراني‌ها در سال جاري بود كه با اشاره به نام‌گذاري سال 89 به عنوان سال «همت مضاعف، كار مضاعف» عنوان كرد: مضاعف كردن كار در حوزه اقتصاد يعني توسعه كار مولد كه خود به معناي دو برابر كردن توليد ناخالص ملي كشور است، لذا در اين حوزه نبايد صرفا به «تكرار الفاظ» دلخوش كرد، بلكه بايد به اين نكته توجه داشت كه لازمه انتخاب شدن ايران به عنوان مقصد سرمايه‌گذاري سرمايه‌داران جهان، مساعد كردن شرايط است.
وي در ادامه با تاكيد مجدد ديدگاه‌هاي خود در مورد اصلاح نرخ ارز در كشور، عنوان كرد: اصلاح نرخ ارز بهتر از اعمال تعرفه‌ها است؛ زيرا اگرچه ممكن است تغييرات تعرفه‌اي به نفع توليد تمام شود، اما اين امر در صورتي ميسر است كه امكان كنترل قاچاق كالاها وجود داشته باشد؛ ‌چراكه افزايش برخي تعرفه‌ها منجر به قاچاق مي‌شود.رييس اتاق بازرگاني ايران همچنين با اشاره به همزماني آغاز سال 89 با بررسي برنامه پنجم توسعه كشور در مجلس، اظهار كرد: اتمام برنامه پنجم توسعه مصادف با طي شدن نيمي از مسير چشم‌انداز كشور است و از اين رو، با توجه به اهميت اين برنامه، بايد هدف مشخص «رشد اشتغال مولد و نگاه توليد محور» به جاي «توجه به اهداف متعدد و متنوع»، محور موضوعي قرار گيرد؛ ضمن اينكه براي رشد اشتغال مولد، دو اصلاح ساختاري شامل اصلاح ساختار داخلي اقتصاد و اجراي اصل 44 و اصلاح ساختار روابط اقتصادي خارجي بايد مدنظر قرار گيرد؛ به اين مفهوم كه اقتصاد از دولت محوري به خصوصي محوري تغيير يابد و ارتباطات اقتصادي خارجي از جدايي و فقدان ارتباط مناسب به تعامل سازنده با جهان تغيير مسير دهد.نهاونديان در عين حال با اشاره به تصميمات جديد در نظام بانكي كشور، بيان كرد: بر اساس تصويب شوراي پول و اعتبار در مورد بسته سياست‌هاي پولي، قرار شده كه در اين بخش، سياست‌هاي انبساطي كه لازمه خارج شدن از ركود است، شود و در كنار اين موضوع، شيوه خريد دين كه مي‌تواند براي واحدهاي توليدي مشكل‌گشا باشد نيز به تصويب رسيده است.
عقب‌ماندگي از سندچشم‌انداز
يحيي آل‌اسحاق، رييس اتاق بازرگاني، صنايع‌و‌معادن تهران نيز در اين نشست، با مربوط دانستن نام‌گذاري سال «همت مضاعف، كار مضاعف» با عقب‌ماندگي كشور از مجموع شاخص‌هاي چشم‌انداز در مقايسه با ساير رقباي منطقه، تصريح كرد: انگيزه‌هاي تلاش و كار مضاعف در كشور بايد جست‌و‌جو شود؛ زيرا اگر اميدي به رشد و توسعه وجود نداشته باشد و فضاي كشور از حالت ركود خارج نشود، قطعا به مشكل برخواهيم خورد.
وي ادامه داد: البته خوشبختانه آنچه كه امسال از بودجه و سخنان وزير اقتصاد و دارايي درك شد، توجه به ركود با نگرش انبساطي در نظام بانكي كشور است. ضمن اينكه، با توجه به آهنگ كنترل شده تورم، توجه به شاخص ركود در شرايط فعلي از اهميت ويژه برخوردار است.
رييس اتاق بازرگاني تهران در ادامه با تاكيد بر اين كه توليد صادرات محور موجب ايجاد نگرش تحولي در اقتصاد مي‌شود، خاطرنشان كرد: ما بايد از فضاي درون‌نگر به برون‌نگر در حوزه‌هاي اقتصادي برسيم؛ بدين مفهوم كه واردات بايد براي توليد در جهت صادرات و تامين نيازهاي داخلي صورت گيرد.وي همچنين به طرح هدفمندسازي يارانه‌ها نيز اشاره و عنوان كرد: در اين زمينه اتاق بازرگاني تهران، پژوهشي را با همكاري دانشگاه صنعتي شريف به انجام رسانده كه نتايج آن براي روساي قوا و وزراي صنايع و بازرگاني ارسال شده است.آل‌اسحاق در عين حال با اشاره به بررسي برنامه پنجم توسعه در مجلس، خاطرنشان كرد: اتاق بازرگاني تهران در اين حوزه همكاري جدي با مجلس خواهد داشت.

عقود مبادله‌اي كجا مي‌رود؟
در ادامه اين نشست،
محسن حاجي‌بابا با اشاره به بسته سياستي- نظارتي بانك مركزي گفت: در مورد عقود مبادله‌اي كه در اين بسته مطرح شده، بايد بگويم هيچ يك از بانك‌ها يك ريال هم پرداخت نمي‌كنند و براي همين در اين حوزه، اتاق بازرگاني بايد اين سوال را مطرح كند كه عقود مبادله‌اي دارد كجا مي‌رود؟
وي در مورد نرخ ارز نيز متذكر شد: اگر نرخ ارز دست نخورد عملا صنعت امروز نابود خواهد شد. يعني امكان رقابت در هيچ صنعتي با اين هزينه‌هايي كه صورت مي‌گيرد وجود ندارد.
حاجي بابا در ادامه در مورد بازتوزيع درآمدهاي ناشي از هدفمندسازي يارانه‌ها نيز بيان كرد: هيچ راه كارشناسي عادلانه‌اي براي توزيع اين 30 درصد درآمد ناشي از هدفمندسازي يارانه‌ها وجود ندارد. بلكه تنها راه‌حل اين مشكل واقعي كردن نرخ ارز است.




نرخ ارز را اقتصاددان‌ها تعيين كنند نه اقتصادخوان‌ها
در ادامه اين نشست
اسدالله عسگراولادي نيز در مورد نرخ ارز اين گونه عنوان كرد: براي نرخ واقعي ارز بايد يك كار كارشناسي صورت بگيرد و اقتصاددان‌ها نه اقتصادخوان‌ها پس از بررسي نرخ واقعي ارز را اعلام كنند.پدرام سلطاني- عضو اتاق بازرگاني تهران- هم در سخناني بيان كرد: تصور ما از آنچه اتاق بازرگاني، صنايع و معادن و اقداماتي كه انجام مي‌دهد با آنچه اعضاي آن در اين مورد مي‌انديشند، تفاوت دارد. مثلا نمود واقعي اين است كه اعضاي هيات نمايندگان گروهي از مديران خوب و انديشمند بخش خصوصي هستند، اما نمود بيروني اين است كه اتاق جاي عده‌اي آدم پولدار است. يا اين كه نمود داخلي اين است كه ضمانت اجرايي براي انجام كار نداريم، اما نمود بيروني اين است كه اعضا فكر مي‌كنند هر كاري را مي‌توانند در كشور انجام دهند. شايد اتاق آنگونه كه بايد و شايد خود را به اعضايش معرفي نكرده است.وي اذعان كرد: شخصا اعتقاد دارم كه در اين سه ساله موفق نبوديم.به گفته سلطاني، اولويت‌ دادن به اقتصاد در فضايي كه چشم‌انداز مناسبي وجود نداشته باشد اصولي نيست، چرا كه با اجراي طرح هدفمند كردن يارانه‌ها برنامه فعاليت بنگاه‌ها به هفته و ماه رسيده است.
از حاشيه‌هاي اين نشست مي‌توان به حضور محسن صفايي فراهاني و معرفي مديرعامل بانك توسعه صادرات و مديرعامل شركت بازرگاني دولتي به عنوان نمايندگان وزارت بازرگاني در اتاق بازرگاني، صنايع و معادن تهران اشاره كرد.

۱۳۸۹ فروردین ۲۵, چهارشنبه

سالروز ثبت تاسيس شركت نفت انگلستان و ايران


ثبت تاسيس شركت نفت انگلستان و ايران و نگاهي به فعاليت هاي «ويليام ناكس دارسي» در ايران
ويليام ناكس دارسي
در اين روز در سال 1909 تاسيس شركت نفت انگلستان و ايران در لندن به ثبت داده شد. نخستين چاه 26 ماه مه 1908 در عمق كمتر از 400 متر در مسجد سليمان به نفت رسيده بود و متعاقب آن دو چاه ديگر.
    ويليام ناكس دارسي William Knox D’Arcy از اشراف زادگان انگليسي كه از 17 سالگي با خانواده اش براي مدتي دراستراليا زندگي مي كرد و به استخراج طلا از كوه «مورگن» سرگرم بود پس از بازگشت و ادامه زندگي در لندن متوجه وجود نفت در ايران شد. پيش از او ژوليوس رويتر (موسس خبرگزاري رويتر) با مطالعه يادداشتهاي يك زمين شناس فرانسوي كه قبلا از ايران ديدن كرده بود به فكر گرفتن امتياز اكتشاف و استخراج آن از دولت تهران افتاده بود ولي موفق نشده بود.

ادامه مطلب از http://www.iranianshistoryonthisday.com/farsi.asp?GM=4&GD=14

پيش بيني روند قيمت نفت در 5 سال آينده

سلام دوستان

از دوستاني كه در حوزه نفت و اقتصاد انرژي مطالعه ميكنند خواهش ميكنم كه در نظر سنجي قيمت 5 سال آينده نفت شركت كنند.

دوستاني هم كه در حال سرمايه گذاري در ايران ميباشند با دنبال كردن و مشاركت در اين  بحث  كمك به بالقوه رساندن سرمايه هاي فكري ميكنند.

1- از 150 تا 200 دلار
2- از 100 تا 150 دلار
3- از 70 تا 100 دلار
4- از 40 تا 70 دلار
5- زير 40 دلار

لطفا دلايل خود را نيز در صورتيكه زير 70 دلار را انتخاب ميكنيد و يا براي بالاي 100 دلار نظر ميدهيد بنويسيد.

۱۳۸۹ فروردین ۲۳, دوشنبه

نرخ ارز و هدفمندسازی یارانه‌ها



1. فواید نرخ ارز گران چیست؟ 
مصرف‌کنندگان داخلی و خارجی با دو کالا در مقابل خود مواجهند. کالای ایرانی یا کالای مثلا چینی. ابتدا اجازه دهید مساله مصرف‌کننده داخلی را حل کنیم. وی می‌تواند با 1000‌تومان امروز کالای مشابه داخلی و خارجی را بخرد. فرض کنید نرخ ارز 1000‌تومان است. بنابراين کالای خارجی يك‌‌دلار است. فرض کنید فردا نرخ ارز 800‌تومان می‌شود (در این حالت پول ملی تقویت شده است) در این صورت کالای خارجی همان یک‌دلار یا 800‌تومان در داخل به فروش می‌رسد. بدیهی است که مصرف‌کننده داخلی منافع خانوادگی‌اش را به منافع ملی ترجیح می‌دهد و کالای خارجی را می‌خرد. اتفاقی که افتاده است این است که با ارزان شدن نرخ ارز کالای داخلی از بین می‌رود و البته صادرکننده ما هم توانایی صادرات را از دست می‌دهد؛ چرا که در مثال فوق کالایش 25/1‌دلار در خارج به فروش می‌رسد. حال سوال این است که در نهایت چه می‌شود؟ تولید‌کننده داخلی دو راه‌حل بیشتر ندارد یا ورشکست می‌شود یا مجبور است با سود کمتر یا ضرر به قیمت 800‌تومان بفروشد؛ چرا که بازار خارجی رقابتی است و قیمت را به 800‌تومان می‌رساند(2). پیش از آنکه بخواهم از این مثال ساده (که اکثر حقیقت را بیان می‌کند) نتیجه‌ای در خصوص سیاست‌گذاری بگیرم ترجیح می‌دهم در پی اثبات این مثال باشم. در مقاله معروف؛ برستین و دیگران با بررسی داده‌های خرد قیمت کالاها در کشور آرژانتین (و کشورهای دیگر ) نشان می‌دهد که مثال فوق دقیقا برقرار است. یعنی با تقویت پول ملی تولیدکنندگان داخلی مجبور می‌شوند ارزان کنند(3) ایده‌ای که وی استفاده می‌کند این است که یخچال ژاپنی که یک ایرانی مصرف می‌کند ترکیبی از محصول ژاپنی و ایرانی است. آن بخش از یخچال که ناشی از حمل و نقل است، کالایی داخلی است. اگر بتوان با داشتن آمار دقیق این بخش را جدا کرد می‌توان مشاهده کرد که دقیقا اثر فوق کار می‌کند. این گروه مطالعاتی، مقالات دیگری هم در این راستا دارند که مطالعه آنها می‌تواند به شما دید لازم را بدهد. در همین سطح سواد اقتصادی می‌تواند به شما مهم‌ترین دید در خصوص سیاست نرخ ارز را بدهد. به زبان ساده گران‌ کردن نرخ ارز حمایت از تولیدکننده داخلی است. این سیاستی است که بسیاری از کشورهای در حال توسعه برای رشد خود پیگیری می‌کنند. در ادبیات کتاب‌های بسیاری و البته مقالات زیادی در خصوص اینکه دولت چین به صورت غیر تعادلی‌دلار را گران نگه می‌دارد وجود دارد(4). بوش و اوباما همواره با این سیاست دولت چین مشکل داشته‌اند که به هر نحوی رمیمبی (پول چین) باید تقویت شود. می‌توان حتی ادعا کرد بخش عمده‌ای از رشد صادرات چین و همچنین رشد اقتصادی این کشور از تضعیف پول ملی ناشی شده است.

2. چگونه می‌توان نرخ ارز را  گران کرد؟ 
در کشورهای چین، اندونزی، مالزی و … که ادعا می‌شود به صورت مصنوعی پول ملی‌شان را تضعیف کرده‌اند؛ دولت‌ها با خرید ارز موجود در بازار به این مهم دست یافته‌اند، البته این کشورها به‌دلیل تجربه بد فرار سرمایه سال 1997 انگیزه بیشتری برای انبار اوراق قرضه آمریکایی داشته‌اند و بنابراين تمایل بیشتری برای خرید‌دلار و گران ‌کردن‌ دلار داشته‌اند. انگیزه این سیاست هرچه بوده، خرید‌دلار موجب افزایش نرخ ارز و افزایش صادرات بوده است، البته بدیهی است که این کشورها نمی‌توانند به صورت دائمی‌دلار بخرند؛ چرا که این امر منابع بی‌نهایت می‌خواهد، بنابراين این کشورها نرخ خرید‌دلار را در سال‌های اخیر کم کرده‌اند و کمی موجب تقویت پول ملی‌شان شده‌اند. در کشورهای پیشرفته با نرخ‌های ارز تعادلی عوامل بسیار دیگری برای تغییرات نرخ ارز وجود دارد. از تقاضا برای خرید و فروش سهام گرفته تا راننده‌های حقیقی مانند شوک‌های تکنولوژیک. (5) اما آنچه در خصوص ایران بسیار اثرگذار است همان اتفاقی است که در دیگر کشورهای درحال توسعه افتاده است؛ یعنی مداخله دولت. آنچه بدیهی است و بدفهمی رایج در میان اقتصاددانان ایرانی است، آن است که قیمت‌دلار در این کشورها هم تعادلی نیست. این کشورها به صورت غیرمصنوعی‌ دلار را گران نگه می‌دارند. آنچه ادعای من است این است که در ایران هم دولت سعی می‌کند به دلایلی نرخ ارز را گران کند، اما توانایی این کار را ندارد. بنابراين آنچه برای دولت بسیار با اهمیت است ضرب دو رقم تعداد‌دلار فروخته شده در قیمت هر‌دلار است. طبیعی است چون قیمت‌دلار نسبت به حجم‌دلار موجود در بازار نزولی است؛ بیشینه سازی این مساله جوابی بدیهی ندارد. از قضا مدعای من این است که دولت برای بیشینه کردن این رقم از ریختن بخشی از‌دلار خود به بازار صرف‌نظر می‌کند؛ چرا که دولت ایران بخشی از‌دلار خود را به بانک مرکزی می‌دهد و ریال طلب می‌کند که موجب افزایش پایه پولی و تورم می‌شود. یعنی دولت واقعا‌درصدد این است که‌ دلار گران شود نه برای حمایت از صنایع که برای پرداخت حقوق و... . کسانی که ادعا می‌کنند که اگر ‌دلار تعادلی شود گران‌تر می‌شود به این نکته توجه نمی‌کنند که‌دلار تعادلی یعنی دولت همه پول نفت را به بازار بریزد که قطعا‌دلار ارزان می‌شود. از سوی دیگر اگر اقتصاددانی به دولت پیشنهاد کند که ‌دلار کمتر به بازار بریز تا ‌دلار گران شود باید برای دولت محل خرج‌دلاری جدید خلق کند. پس خلاصه این بخش اینکه برای گران کردن ‌دلار باید دولت ایران‌دلار کمتری به بازار بریزد و خود دولت نیز چنین انگیزه‌ای دارد.

3. دولت با‌دلارهای نفتی چه کند؟

اجازه بدهید مانند تمام مسائل اقتصادی برای حل این مساله به ساده‌سازی دست بزنیم. اگر دولت به کارکنانش به‌دلار حقوق بدهد باز فرقی نمی‌کند آنها‌دلار را به بازار می‌برند و‌دلار ارزان می‌شود. تنها راه اینکه ‌دلار گران بماند و دولت منابع‌دلاری خود را خرج کند این است که در نهایت این‌دلارها خرج واردات موادی شوند که اگر‌دلار وجود نداشت تقاضایی هم برای آنها وجود نداشت! مثلا فرض کنید در حالت فعلی هیچ کارآفرینی حاضر نبود روی کارون یک سد دیگر بزند. اما اگر دولت به وی یارانه بدهد وی حاضر می‌شود ژنراتور بخرد یا وی حاضر می‌شود پالایشگاه بزند یا دکل حفاری چاه‌های نفتی را بخرد. در هر سه این مثال‌ها ‌دلار خرج واردات کالایی شده است که تقاضایش تازه به وجود آمده است. بنابراين اولین پیشنهاد این است که دولت این‌دلارهای اضافی را وام بدهد. قسمت سخت مساله این است که کارآفرین چگونه پول دولت را پس بدهند. فرض کنید (مانند طرح صندوق ذخیره ارزی دولت خاتمی) قرار باشد که کارآفرین به‌دلار قرضش را پس بدهد. در این صورت مشکل صندوق ذخیره پیش می‌آید اولا متقاضی این چنین وامی بسیار کم است؛ چراکه درآمد آتی وی به ریال است و بخش بزرگی از مخارج (نیروی انسانی و مواد اولیه) به ریال است و پرداختی وام به‌دلار است و کارآفرین می‌بایست تمام ریسک نوسانات ارز را متحمل شود، بنابراين متقاضی چندانی برای این وام وجود ندارد. دوم آنکه اگر بازپرداخت هم به‌دلار باشد، عملا‌دلار دولت خرج نشده است و نمی‌تواند کمکی به مخارج ریالی دولت بکند. اگر قرار باشد بازپرداخت کارآفرین به ریال باشد؛ سوال این است که نسبت تبدیل ریال به‌دلار را چقدر بگیریم. اگر به نرخ ارز سال پایه بگیریم همان مشکل ریسک بالا وجود دارد. این مساله خیلی سختی است و من جواب اولیه برایش ندارم و کسانی‌که کورپوریت فایننس خوانده است باید مکانیزمی طراحی کنند، اما جواب اولیه من این است که از سرمایه اولیه که خریداری شده است همان اندازه که دولت وام داده؛ سهام دولت است. طی قرارداد مثلا 30 ساله شرکت متعهد می‌شود هر سال معادل ارزش حال 1/30 سرمایه اولیه را پرداخت کند و کل کارخانه را در 30 سال صاحب شود، اما به هر حال به عنوان نتیجه‌گیری دولت اگر بخواهد‌دلارش را خرج کند و در عین حال‌دلار ارزان نشود باید خرج واردات کالاهایی شود که در حالت معمولی تقاضایش وجود ندارد و همه سرمایه‌گذاری است(6).

4. آیا افزایش نرخ ارز شرکت‌ها را ورشکسته نمی‌کند؟ 

برخی ادعا می‌کنند؛ افزایش نرخ ارز قیمت نهاده را برای تولیدکننده زیاد می‌کند و بنابراين برایشان شرایط تولید سخت‌تر می‌شود. این استدلال به تمام غلط است. اولا آنکه اگر تولیدکننده داخلی هیچ ارزش افزوده‌ای نداشته باشد تنها واردکننده نهاده باشد، خوب افزایش قیمت ارز هم قیمت نهاده را زیاد کرده و هم قیمت کالای نهایی را. در خرد مقدماتی می‌خوانیم که افزایش قیمت همه نهاده‌ها و کالای تولیدی سود را زیاد می‌کند. پس این استدلال کاملا غلط است، اما اشتباه این استدلال در این است که نمی‌بیند که حتی اگر قیمت نهاده زیاد شده باشد بخشی از نهاده محصول کار و ارزش افزوده داخلی است که این بخش سود واقعی است و عملا با گران شدن ارز، این بخش است که زیاد می‌شود و هدف افزایش نرخ ارز همین بخش تولید داخلی است. نکته دیگری که در این استدلال تمام فراموش شده است عقلانیت تولیدکننده است، تولیدکننده عاقل است. وی با نرخ ارز جدید تصمیم جدیدی در خصوص نهاده‌ها می‌گیرد. اگر نرخ ارز زیاد شود وی بیشتر از نهاده‌های ایرانی استفاده می‌کند و کل فلسفه افزایش نرخ ارز همین است. به عنوان مثال ایران‌خودرو اگر ارز گران شود اولا آن بخشی که تولید داخلی است، از جمله ارزش افزوده خودش ارزش بیشتری دارد. دوما ایران خودرو تصمیم می‌گیرد از رنگ داخلی به جای خارجی استفاده کند. ولی اگر مشابه این چند سال نرخ ارز ارزان شود تمام رنگ مصرفی را خارجی می‌کند به نحوی که الان اکثر تولیدکنندگان رنگ
ورشکسته شده‌اند.
5. آیا افزایش قیمت انرژی بنگاهی را ورشکسته می‌کند؟ 
با اطمینان پاسخ این سوال مثبت است. اما پاسخ مثبت به این سوال نشانه خوبی است و نه نشانه بد. امثال این مقاله در ادبیات زیاد هستند که استدلال می‌کنند ورشکستگی بنگاه‌ها خود عامل محرکه اقتصاد هستند. این ورشکستگی نشانه خارج شدن تکنولوژی بد و ورود تکنولوژی بهتر در آینده است. بنابراين اصلا نباید نگران بود که در اثر یک سیاست اقتصادی صحیح بنگاه‌هایی که از رانت استفاده می‌کرده‌اند و در قیمت‌های نسبی جدید سودده نیستند و خارج شوند. اما این سوال از لحاظ نظری پابرجا است که چقدر واقعی کردن قیمت انرژی در افزایش هزینه‌های شرکت‌ها موثر است. پاسخ من ناچیز است.
در مقاله‌اي راجع به مكزيك كه یکی از معدود مقالاتی است که سهم انرژی و دیگر نهاده‌ها را به خوبی تخمین زده است، حدود 10‌درصد از هزینه نهاده‌ها مربوط به انرژی است. این عدد برای من ملموس است. در ایران تولیدسرانه حدود 5000‌دلار است و بنابراين برای کل کشور 60 میلیونی، تولید حدود 300‌میلیارد‌دلار است. حدود 60‌میلیارد‌دلار مصرف انرژی ایران است که می‌توان ادعا کرد نیمی از آن مصرف خانگی است و بنابراين 30‌میلیارد‌دلار مصرف تولیدی است. حدودا همان 10‌درصد می‌شود. حالا 10 نه 15‌درصد. قیمت‌ها قرار است سالی حداکثر 100‌درصد افزوده شود (در 5 سال به صورت میانگین 500‌درصد) که حداکثر به مخارج بنگاه‌ها 15درصد افزوده می‌شود. در این محاسبه تخمینی من اثر جانشینی را لحاظ نکرده‌ام. قیمت انرژی که زیاد شود هم بنگاه‌های انرژی‌بر تعطیل می‌شوند و هم هربنگاه انرژی کمتری مصرف می‌کند و بنابراين مصرف سرانه انرژی کم می‌شود. بنابراين تخمین من این است که کل هزینه‌های بنگاه سالی 10درصد افزوده شود.
6. آیا با اجرای هدفمندسازی یارانه‌ها دولت می‌تواند نرخ ارز را گران کند؟
جواب به این سوال بله است. یکی از نقاط قوت طرح می‌تواند همین موضوع نرخ ارز باشد. عملا دولت بنزین را به ایرانی‌ها می‌فروشد و از آنها ریال می‌گیرد و در عوض می‌تواند مخارج خودش را توسط درآمد ریالی ناشی از هدفمندسازی یارانه‌ها تامین کند. چرا که متعهد است نیمی از این درآمد را به خانواده‌های کم‌درآمد تخصیص دهد و مابقی را می‌تواند خرج خودش کند و کمک به بنگاه‌ها را به صورت‌دلاری انجام دهد (نیمه دیگر را) این برای دولت می‌تواند فرصت استثنایی باشد اما در عین حال می‌تواند مانند یک خودکشی باشد. لایحه هدفمندسازی یارانه‌ها مانند یک جراحی یک بیمار می‌باشد. دکتر می‌تواند بیمار را معالجه کند و می‌تواند بیمار را با یک اشتباه به کشتن دهد. این طرح موجب ورشکستگی‌های بزرگی در کشور می‌شود. مطالعات زیادی انجام شده است که یک سلسله از ورشکستگی‌ها می‌تواند به ورشکستگی‌های بیشتر و حتی به بحران مالی منجر شود. این جراحی به هرحال خونریزی دارد که در بلندمدت مفید است، ولی به شرطی که دولت سیاست‌هایی را ارائه کند که جلو ورشکستگی‌های دیگر را بگیرد. حمایت‌های مالی دولت برای جلوگیری از سلسله ورشکستگی‌ها؛ حتما مانند فرورفتن در باتلاق مرگ است. چرا که برای جلوگیری از ورشکستگی، تقاضا برای رانت دولتی هیچ گاه تمامی ندارد (7) علاوه بر اینکه به تورم‌های سرسام‌آور و کسری بودجه بالا منجر می‌شود. در این حالت می‌توان گفت مرگ اقتصاد فرارسیده است. تنها راه نجات دولت گران کردن نرخ ارز است.
پس اگر دولت می‌خواهد موفق شود، باید همین الان در لایحه قرار دهد که نرخ ارز را سال آینده حداقل 30درصد (8) گران می‌کند. بدون این بند لایحه هدفمندسازی یارانه‌ها موفق نمي‌شود.(9)
پاورقي
1 - در انگلیسی می‌گویند کالای numeraire.
2 - توجه دارید که ما فرض کردیم کیفیت دو کالا یکی هستند. یک حالت محتمل دیگر تولید با کیفیت کم تولیدکننده داخلی است تا از قدرت فروش خود در سراسر کشور سود جوید. به عبارت دیگر شرکت ژاپنی حاضر نیست هزینه اولیه نمایندگی فروش را در دهات بدهد و آن بازار را به دست تولیدکننده داخلی می‌دهد تا زمانی‌که پول ملی آنقدر تقویت شود که ژاپنی محصولش را به دهات هم بفرستد. به همین دلیل مشاهده می‌کنیم تولیدکنندگان ایرانی عمده فروششان در شهرستان‌های کوچک است.
3 - و به قول معروف قضیه PPP کاملا صادق است. قیمت در دو طرف مرز یکی است و اصطکاکی وجود ندارد.
4 - یک راه جالب برای اثبات این مدعا محاسبه قیمت یک همبرگر مک دونالد در کشورهای مختلف است. چون این کالا دقیقا یک تکنولوژی یکسان دارد. با ناباوری کامل این مطالعات نشان می‌دهند که دولت چین در میانه دهه نود تا 70درصد رمیمبی را ارزان نگه می‌داشته و بعد از اصلاحات اقتصادی در 2002 همچنان‌ ‌دلار تا 30درصد گرانتر نگه داشته می‌شوند. البته روش‌های دیگری هم وجود دارد.
5 - این مقاله و این وبلاگ محل دادن درس اقتصاد بین‌الملل نیست و بنابراين من عوامل دیگر را اصلا اشاره نکرده‌ام.
6 - یک راه‌حل مرسوم دیگر سرمایه‌گذاری دولت در کشورهای خارجی است. مدافعان این طرح ادعا می‌کنند که سرمایه‌گذاری خارجی دولت از پدیده بیماری هلندی جلوگیری می‌کند. من چندان با این استدلال موافق نیستم. اما سوالی که من همیشه داشته‌ام این است که خوب فرض کنیم دولت سرمایه‌گذاری خارجی کرد، بعد برایش درآمد ایجاد شد. همه این‌ها به‌دلار است. آخرش چی؟ این سرمایه‌گذاری خارجی به چه کار می‌آید؟ اگر بگویید این برای وقتی است که درآمد نفتی کم شد از آن مصرف کنیم. من کاملا موافق هستم و البته می‌توانم استدلالات بیشتری بیاورم. اما همه ادعای من این است آن ضربه گیر درآمد نفت حداکثر 20‌میلیارد‌دلار است نه سالی 40‌میلیارد‌دلار. ما داریم در مورد آزاد شدن 60‌میلیارد‌دلار یارانه نفتی صحبت می‌کنیم. اما چرا در ادبیات از سرمایه‌گذاری در کشورهای دیگر دفاع می‌کنند؛ عمده دلیلش کم کردن ریسک است. در ایران هم همین مورد صادق است.
7 - اگر من شرکتی باشم که درحال ورشکستگی هستم و می‌دانم که دولت از من حمایت می‌کند تا ورشکسته نشوم همواره خودم را در حال ورشکستگی جا می‌زنم تا بیشترین پول را از دولت بگیرم. همین مشکل در آمریکا هم پیش آمده است. بنابراين هیچ گاه حمایت‌های دولتی نمی‌تواند مانع ورشکستگی شود.
8 - عدد 30‌درصد را از جمع میزان تورم 20‌درصد و 10‌درصد افزایش قیمت نهاده‌های تولیدی ناشی از انرژی به دست  آورده‌ام.
9 - در این مقاله من اشاره‌ای به تجربه تعدیل دوران‌ آقاي هاشمی نکرده‌ام. که خود بحث مجزایی می‌طلبد. در آن برهه هم اجرای سیاست‌های اصلاحی جداگانه به فروپاشی اقتصادی منجر شد. از قضا مهم‌ترین اصلاحات معطل مانده در تعدیل همین اجرای سیاست اصلاحی در نرخ ارز بود. مطلب دیگری که من به آن نپرداخته‌ام‌دلاریزیشین است. هم چنین من اصلا در خصوص اقتصاد سیاسی اصلاحات ارز صحبت نکرده‌ام. گران شدن ارز برخي طرفداران سنتي و بازاري دولت را بسیار متضرر می‌کند. همچنین در خصوص نرخ ارز و روند سرسام‌آور نرخ ارز و تجارت جهانی صحبت نکرده‌ام. در خصوص سرمایه‌گذاری در بانک‌های ایرانی به‌دلار نیز اصلا اشاره‌ای نکرده‌ام. 


منبع : http://cafeconomics.wordpress.com/2009/11/17/exchange-rate


ارز گران و نقدينگي زياد مشکل اقتصاد ما

لينك اين مصاحبه رو سهيل عزيز در وبلاگش گذاشته بود كه خيلي با حال بود. بد نديدم كه در اين سايت هم منتشرش كنم تا دوستان ديگه هم از نظرات كارشناسي آقاي خاموشي رييس اتاق بازرگاني ايران و انگليس استفاده كنند.

تاريخ انتشار مصاحبه 9 آبان 1388 و در روزنامه اعتماد ميباشد.




گفت وگو با علينقي خاموشي
ارز گران و نقدينگي زياد مشکل اقتصاد ما
قيمت واقعي دلار 400 تا 500تومان است


گروه اقتصادي، زهره کميزي؛ علينقي خاموشي رئيس سابق اتاق ايران که با فرمان امام خميني(ره) پا به اتاق ايران گذاشت و 27 سال به رتق و فتق امور بزرگ ترين تشکل اقتصادي بخش خصوصي مشغول بود اين روزها به امور شرکت تازه تاسيس سرمايه گذاري ايران مشغول است. او که گمان نمي کرد محمد نهاونديان دوست دولتي اش به جاي او بر کرسي رياست بنشيند پس از شکست در انتخابات عزلت نشيني را به جاي شرکت در جلسات پارلمان خصوصي برگزيده و تمايلي به يادآوري زمان انتخابات ندارد. البته او اتاق مشترک ايران و انگليس را براي خود حفظ کرده و با گذشت 30 سال از انقلاب همچنان رئيس اين اتاق است. رئيس سابق اتاق ايران با اينکه موسس اصلي اتاق مشترک ايران و انگليس است اما تمايلي به باز کردن رابطه اقتصادي ميان دو کشور ندارد و حرفي از چگونگي تاسيس اتاق مشترک ايران و انگليس نمي زند. خاموشي تيرگي روابط سياسي را به نفع روابط اقتصادي مي داند و معتقد است هر چه روابط سياسي تيره تر مي شود مبادلات اقتصادي بهتر مي شود.

---

-آقاي خاموشي اگر موافق باشيد بحث را با روابط اقتصادي ايران و انگليس شروع کنيم. لطفاً به اتاق مشترک ايران و انگليس اشاره يي داشته باشيد و اينکه شما هنوز رئيس اتاق ايران و انگليس هستيد؟

بله. (خيلي آهسته)

-از چه سالي شما رئيس اين اتاق مشترک شديد؟

بنده از همان ابتداي تاسيس (بعد از انقلاب)، رئيس اتاق مشترک ايران و انگليس بودم.

-آيا خودتان موسس اين اتاق مشترک بوديد؟

بله.

-لطفاً درباره چگونگي تاسيس اتاق مشترک ايران و انگليس صحبت کنيد.

صحبت خاصي نيست.

-آيا خودتان با طرف هاي انگليسي مراوده را برقرار کرديد؟

بله. (آهسته)

-با توجه به اتفاقات اخير رابطه اقتصادي ميان دو کشور چگونه است؟

فکر مي کنم ميزان مبادله تجاري بين دو کشور به حدود 500 تا 600 ميليون پوند برسد.

-نسبت به سال هاي گذشته کاهش نيافته است؟

تحريم ها تاثير داشته است اما در اصل رابطه خللي ايجاد نشده است. هر وقت رابطه سياسي تيره مي شود مبادلات تجاري افزايش پيدا مي کند.
-يعني نتيجه عکس دارد؟

معمولاً اين طور بوده است.

-آيا اعضاي اين اتاق همان قديمي ها هستند؟

خير، اعضاي جديد هم در اتاق داشتيم.

-چه شرکت هاي بزرگي عضو اتاق مشترک ايران و انگليس هستند؟

شرکت هاي زيادي هستند.

-لطفاً تعدادي از آنها را نام ببريد و اينکه در چه حوزه هايي فعاليت مي کنند؟

بيشتر شرکت هاي نفتي و گازي هستند. در حوزه نساجي هم زياد است.

-خود شما در رشته نساجي با انگليس تجارت مي کنيد؟

بله.

- ديگر چه شرکت هايي هستند؟

الان نمي دانم. اما اگر هم مي دانستم اسم شان را نمي گفتم.

-چرا اتفاقات اخير تاثير نداشته است؟

تحريم ها و بحث هاي سياسي در رابطه اقتصادي ايران و انگليس خيلي تاثير نداشته است زيرا ورود برخي کالاها از انگليس به کشور هنوز که هنوز است ضرورت دارد. مثلاً هنوز دفتر فروش نفت ما آنجاست و انگليسي ها هم هنوز از هر کجا بخواهند خريد کنند از ايران مي خرند. براي همين صدمه زيادي به رابطه اقتصادي ميان دو کشور وارد نشده است. انگليسي ها هم کاري ندارند.

-پس تحريم ها. . .

در گذشته تحريم تنها شامل کالاهاي دومنظوره بود. البته تنها ايران تحريم نبود بلکه همه کشورها اجازه مبادله کالاي دومنظوره نداشتند.

البته خريد و فروش ساير کالاها آزاد بود اما در تحريم اخير روابط بانکي قدري سخت شد. بانک ها براي تجار مشکل ايجاد کردند که اين مشکلات هم به دليل تيرگي روابط دو کشور نبوده بلکه ناشي از تحريم هاي اخير بوده است. بنابراين باز هم تکرار مي کنم مشکلي ميان دو کشور وجود ندارد.

-آقاي خاموشي اگر موافق باشيد درباره اتاق ايران صحبت کنيد؛ مشکلاتي که در ابتداي انقلاب داشتيد.

الان حوصله ندارم.

-چرا در جلسات اتاق شرکت نمي کنيد؟

کاري ندارم که بيايم.

-مگر شما عضو اتاق نيستيد؟

عضو اتاق هستم اما آمدنم تاثيرگذار نيست.

-چرا تاثيرگذار نيست؟ هر ماه اتاق تهران و ايران جلساتي با دولتي ها برگزار مي کنند که حضور شما مي تواند در بهبود وضعيت موثر باشد.

اعضا بدون من کارشان را انجام مي دهند. من اگر در جلسات شرکت کنم ممکن است سوءتفاهم پيش بيايد.

-در زمان انتخابات هيات رئيسه اتاق اين موضوع که شما ديکتاتور هستيد مطرح شد. آيا اين موضوع را قبول داريد؟

بايد از آنهايي که اين چيز ها را مي گفتند بپرسيد که آيا الان هم همين نظر را دارند.

-نظر خود شما در اين باره چيست؟

نظر خاصي ندارم.



-آقاي خاموشي اخيراً بحث هايي درباره استعفاي آقاي نهاونديان مطرح شد، آيا شما در جريان هستيد؟

بله. براي همين است که در جلسات شرکت نمي کنم که از اين حرف و حديث ها درست نشود. (با عصبانيت)

-شايعه هايي که مطرح شد بيشتر به دخالت هيات رئيسه اتاق ايران و مانع تراشي برخي از اعضا اشاره داشت.

ببينيد خانم، من اصلاً با اتاق و هيات رئيسه کاري ندارم. چرا چنين حرف و حديث هايي درست مي کنند.

-آيا تمايلي به رياست دوباره اتاق داريد؟

27 سال رئيس اتاق ايران بودم برايم کافي است. ديگر علاقه يي به رياست اتاق ندارم.

- از اين بحث عبور مي کنيم. اگر اجازه دهيد به دهه 70 برگرديم و اتفاقاتي که در بازار ارز افتاد. اگر خاطرتان باشد در سال 74 بانک مرکزي ارز پنج هزار دلاري توزيع مي کرد که با مخالفت شما و آقاي دري نجف آبادي اين موضوع متوقف شد. شما در آن دوران به عنوان رئيس اتاق بازرگاني ايران عضو شوراي پول و اعتبار بوديد و بر توقف توزيع ارز پنج هزار دلاري اصرار داشتيد. اين موضوع را آقاي عادلي مطرح کردند. دليل شما براي مخالفت با اين موضوع چه بود؟

بهترين دليل و شهودي که مي توانم براي مخالفت با اين موضوع بياورم اين است که در هيچ کشوري سراغ ندارم و نشنيدم که افراد هر زماني و هر چقدر خواستند «ارز» از بانک ها بگيرند. در هيچ کشوري، هيچ فردي نمي تواند بدون اينکه علت تقاضا را مطرح کند، ارز دريافت کند. حتي در کشور امريکا هم بنده شنيده ام که هر فردي مي خواهد از امريکا خارج شود بيش از پنج هزار دلار نمي تواند از فرودگاه خارج کند. اگر مسوولان فرودگاه فردي را ببينند که بيش از اين مقدار ارز همراه دارد، او را دستگير مي کنند و اجازه خروج «ارز» را نمي دهند. مشهودتر از دلايلي که بيان کردم ديگر چه مي شود گفت. از طرف ديگر کشور ما از نظر درآمد ارزي با محدوديت هايي روبه رو است يعني در ايران ارز خارجي محدود است. چرا بايد ارز را همين طوري در اختيار مردم قرار داد. «ارز» موارد مصرفي معقول دارد. مثلاً براي گشايش اعتبار، واردات يا براي تحصيل و. . . از «ارز» استفاده مي شود. اينکه هر کسي هر چقدر خواست بتواند «ارز» از بانک بگيرد بي بند و باري ارزي و هدر دادن ارز کشور است.

-بحث آزادسازي نرخ ارز چطور؟ شما با اين موضوع نيز مخالفت کرديد.

بنده الان هم معتقدم قيمت ارز نبايد غيرواقعي بالا برود. ما بايد قيمت ارز را کاهش دهيم. در آن دوران قيمت ارز رو به بالا بود و چون روند تغييرات قيمت ارز صعودي بود، تقاضا نيز افزايش پيدا کرده بود و اتفاقاتي مثل بازار سياه افتاده بود.

-اما برخي از کارشناسان معتقدند مخالفت شما با آزادسازي نرخ ارز باعث شد اين موضوع شش سال به تعويق بيفتد و اثرات منفي بر عوامل توليد بگذارد.

من با آزادسازي قيمت ارز مخالف نيستم. من آزادسازي قيمت ارز به مفهوم آزادسازي رو به پايين را قبول دارم نه رو به بالا. البته عوامل زيادي هستند که بايد دست به دست هم بدهند تا قيمت «ارز» تنظيم شود.

-مخالفت خود را چگونه مطرح کرديد، صرفاً با مقايسه با ساير کشورها؟

من در آن زمان خدمت آقايان گفتم نرخ ارز را نبايد بالا برد. ما در بازار دو نرخ داريم؛ يکي نرخ رسمي و ديگري قيمت بازار. در طول ساليان گذشته تا به حال هميشه دولت سعي کرده سايه بازار باشد يعني اگر قيمت ارز در بازار آزاد بالا مي رفت و از قيمت دولتي فاصله مي گرفت، دولت قيمت «ارز» را بالا مي برد. دولت مي گفت حالا که قيمت بالا رفته چرا من نخورم، وظيفه دولت اين نيست که قيمت ارز را بالا ببرد بلکه وظيفه آن هدايت سياست هاي اقتصادي است. سياست اقتصادي بايد طوري عمل کند که هميشه بخش غيردولتي را زير سايه خود قرار دهد نه برعکس. متاسفانه گرفتاري ما همين است.

-اما اقتصاددانان و برخي از دولتي ها معتقدند مخالفت شما تاثير منفي بر عوامل توليد گذاشت.

من اين را گفتم. الان هم همين را مي گويم. من معتقدم قيمت «ارز» بالا است. دولت به جاي اينکه قيمت ارز را بالا ببرد، بايد آن را کاهش دهد، وقتي دولت قيمت «ارز» را تدريجي کاهش دهد. قيمت بازار در سايه «قيمت دولتي» کاهش پيدا مي کند.

من اين موضوع را در آن دوران گفتم اما هيچ کس گوش نکرد. چرا گوش نکردند، به خاطر کسري بودجه، حرف من را گوش نکردند زيرا يکي از آسان ترين روش هاي تامين کسري بودجه، بالا بردن «قيمت ارز» است.

- پس قبول نداريد که وقفه در آزادسازي قيمت ارز در اقتصاد و عوامل توليد تاثير منفي گذاشت؟

در مورد تاثير آن بر اقتصاد کشور مي توان مدت ها بحث کرد. اما باز هم تاکيد مي کنم قيمت ارز بايد کاهش پيدا کند.

-در حال حاضر اعضاي اتاق ايران به ويژه رئيس اتاق ايران به نمايندگي از بخش خصوصي پيگير افزايش نرخ دلار هستند، آن وقت شما از کاهش نرخ ارز صحبت مي کنيد.

کساني که مدافع بالا رفتن قيمت ارز هستند و خودشان را اقتصاددان مي دانند تنها عده يي صادرکننده هستند. آنان خيال مي کنند بايد با بالا بردن «قيمت ارز» کسري درآمد ناشي از صادرات را جبران کنند در صورتي که هيچ جاي دنيا اين طور نيست. کليد حل اين موضوع در سياست بازرگاني است که آن هم «تشويق» است نه بالا بردن «قيمت ارز».

بايد دولت به سمت اين سياست برگردد که قيمت ارز کاهش پيدا کند و براي صادرات نيز اين سياست را اعمال کنند. اگر بخواهند کالايي در بازار جهاني خريدار پيدا کند از اهرم «تشويق» استفاده کنند. اگر شماي نوعي يک دلار به بانک دادي و هزار تومان گرفتي، بانک بايد هزار تومان نيز «تشويق» به تو بدهد. در صورتي که اين آقايان مي گويند دلار را بايد «دو هزار تومان» بکنيد که هم کاهش صادرات جبران شود و هم کسري بودجه.

-لطفاً به مشکلات واحدهاي توليدي و اينکه برخي سياست هاي اقتصادي وضعيت آنها را وخيم تر کرده اشاره يي داشته باشيد.

اگر بخواهم به اينها اشاره کنم يک ليست بلندبالايي مي شود. از اول انقلاب چراهاي عجيب و غريبي است که بر توليد سنگيني کرده است. قبل از انقلاب وزن سنگين اعتبارات واحدهاي توليد توسط بخش توزيع تامين مي شد يعني من کارخانه دار از بنکدار سفارش جنس مي گرفتم و در مقابل او به من «سفته» مي داد. آن وقت سفته را من در بانک مي گذاشتم و وام مي گرفتم.

-يعني کارخانه دار در بانک اعتبار نداشت؟

اعتبار بين کارخانه دار و بنکدار پخش شده بود. اين داستان که الان مي گويند به يک نفر نمي توانيم فلان مقدار بدهيم، آن موقع نبود. مثلاً يک کارخانه 50 تا بنکدار داشت و از 50 نفر سفته مي گرفت.

اعتبار توزيع شده بود و کار همه هم مي چرخيد. بعد از انقلاب آمدند «سفته» را تا چند سال از بين بردند به اين بهانه که سفته صوري در بازار وجود دارد. ما فرياد کشيديم ممکن است در بازار سفته صوري وجود داشته باشد، شما سفته هاي صوري را جمع کنيد نه اينکه سفته را کاملاً از بازار حذف کنيد. ما در آن زمان فرياد کشيديم سفته جنسي را از بين نبريد.

-وقتي سفته را برداشتند چه اتفاقي براي کارخانه ها افتاد؟

وقتي سفته از بين رفت بنکدار ديگر سفته يي نداشت که به کارخانه دار بدهد به همين دليل معامله بايد «نقدي» يا با «چک» انجام مي شد. در معامله نقدي نيز روال اين طور است که جنس را نقدي تحويل مي دهند. بنکدار چه موقع به من کارخانه دار نقد مي دهد، وقتي جنس آماده به او بدهي. بنابراين کارخانه ها يواش يواش از پول و اعتبار خالي و بدون پشتوانه شدند. موقعي که پشتوانه کارخانه ها از منابع مالي سبک شد، کارخانه ها به بانک ها رو آوردند. بانک ها نه پول داشتند نه حاضر بودند وام کلان بدهند؛ با توجه به شرايطي که در آن دوران حاکم بود و حرف هايي که زده مي شد زالو صفت ها و... از اين حرف ها. خلاصه کارخانه ها يواش يواش خورده شدند.

حذف سفته از بازار آزاد يکي از سياست هايي بود که به توليد ضربه زد.

اقدام بعدي که به توليد ضربه زده، بي ارزش کردن ريال بود. کارخانه ها يک بخشي از هزينه تمام شده کالا را به عنوان هزينه استهلاک ماشين آلات برمي داشتند. ماشين آلات معمولاً در يک دوره زماني مستهلک مي شوند. مثلاً برخي ماشين آلات 10ساله مستهلک مي شوند و نياز به بازسازي دارند. ساختمان نيز پس از 15 سال مستهلک مي شود. خلاصه کارخانه دارها بين 8 تا 12 سال هزينه استهلاک در نظر مي گرفتند. اصطلاح استهلاک در صنعت اين است که هر سال پولي کنار گذاشته شود تا يواش يواش که ماشين مستهلک شد پول جايگزين ماشين دست کارخانه دار باشد.

-خب چه اتفاقي مانع بازسازي ماشين آلات شد؟

موقعي که ريال را بي ارزش کردند تمام کارخانه هايي که قبل از انقلاب و تا 10 سال اول انقلاب کار مي کردند دچار مشکل شدند. اين کارخانه ها ماشين آلات خود را با ارز هفت تومان خريداري مي کردند و طبق محاسبات «هزينه استهلاک» با «ارز هفت تومان» در نظر گرفته مي شد. در حالي که نرخ ارز دائم بالا رفت و رسيد به 140 ، 300 و حالا که هزار تومان است. طبق قانون مالياتي ماشين آلات که با ارز هفت تومان خريداري شدند، هزينه استهلاک نيز با همان نرخ قديم محاسبه مي شود که اين موضوع کارخانه ها را دچار مشکل کرد. کارخانه ها به دليل افزايش نرخ دلار با کسري هزينه استهلاک روبه رو شدند و قدرت جايگزين ماشين آلات خود را از دست دادند. و هرچه ما فرياد کشيديم و لايحه به مجلس آورديم اما کسي گوش نداد.

-چه کساني گوش ندادند؟

در آن زمان لايحه يي را آماده کرديم و هرچه فرياد کشيديم که براي يک مرتبه اجازه دهيد موجودي کارخانه ها (سرمايه ها) بر مبناي «دلار جديد» ارزشگذاري شود، مخالفت کردند. طبق ماده 175 قانون ماليات ها، هزينه استهلاک به عنوان درآمد غيرمترقبه است که 75 درصد به آن ماليات مي خورد.

-چه کساني مخالفت کردند؟

من به کسي کاري ندارم و اسم هم نمي آورم.

گفتيم آقاجان، براي يک مرتبه اجازه دهيد اين کار انجام شود و از طرف ديگر تضمين داديم که کارخانه دار اجازه ندارد «هزينه استهلاک» را از کارخانه خارج کند. اگر اين کار را کرد 75 درصد ماليات را از او بگيريد. در غير اين صورت کارخانه دار هزينه استهلاک را پس انداز مي کرد تا زماني که ماشين مستهلک شد توانايي جايگزيني ماشين را داشته باشد.

اما هرچه کوشش کرديم، تصويب نکردند. مجلس بيشتر از همه مخالفت کرد و اين لايحه را تصويب نکرد.

-چرا مجلس مخالفت کرد؟

مجلسي ها نمي کشيدند. از نظر اقتصادي درک نمي کردند ما چه چيزي مي گوييم.

-يعني سواد لازم را نداشتند؟

من به سواد و اين چيزها کار ندارم اما نمي کشيدند. بنابراين الان اگر واقعي در نظر بگيريم رقم سرمايه گذاري در ايران پنج برابر بلکه 10 برابر آن چيزي است که در دفاتر ثبت شده است ولي نمي توانند مصرف کنند چون جلوي آن گرفته شده است. خلاصه کارخانه ها به مرور با مستهلک شدن ماشين آلات نتوانستند ماشين آلات جديد جايگزين کنند. اگر کارخانه دار ماشين را 100 دلار خريده بود يعني با ارز هفت تومان، 700 تومان هزينه کرده بود که هزينه استهلاک آن هم با ارز هفت توماني محاسبه شد اما هزينه استهلاک ماشين با افزايش نرخ دلار بالا رفت و ماشين هم ديگر 700 دلار نيست. اگر سرمايه هاي کارخانه ها را در آن دوران ارزشگذاري مي کردند موضوع هزينه استهلاک حل مي شد. اما اين طور نشد و اکثر ماشين آلات که از آن دوران بودند از بين رفتند و کارخانه دارها هم که قدرت جايگزين نداشتند سرمايه خود را بردند. ساختمان و چه و چه خريدند و کارخانه ها را خالي کردند و وضع توليد به اين روز افتاد چون چاره يي نداشتند. مجبور شدند سرمايه خود را جاي ديگري هزينه کنند. حالا اين ضرر را چه کسي وارد کرد و چه کسي ضرر آن را مي کشد، به عقيده من سياست هاي اقتصادي ضرر را به توليد وارد کرد و کشور هم دارد اين ضرر را مي کشد.

-شما به گذشته اشاره کرديد اما برخي از فعالان اقتصادي معتقدند سياست هاي اقتصادي که در چند سال گذشته به کار گرفته شده است گرفتاري صنعتگران و توليدگران را افزايش داده است؛ از تورم گرفته تا مشکلاتي که بر سر راه توليد وجود دارد و کاهش سرمايه گذاري...

سرمايه گذاري در بخش توليد روزبه روز گران تر مي شود حالا هر چقدر سرمايه گذاري گران تمام مي شود دولت بايد اعتبارات عمومي را افزايش دهد که آن هم نيست. نه اينکه نمي دهند، ندارند که بدهند. حالا اين معما را يکي بيايد حل کند.

-لطفاً به کاهش سرمايه گذاري نيز اشاره يي داشته باشيد.

باز هم مي گويم به نظر من دليل اصلي کاهش سرمايه گذاري در ايران گران بودن سرمايه گذاري و کمبود اعتبارات بانکي است.

-افزايش ريسک سرمايه گذاري را در کاهش سرمايه گذاري....

ريسک نيست. نرخ بازده نسبت به سرمايه گذاري است. در کشور ما نرخ بازده نسبت به سرمايه گذاري با هم همخواني ندارد يعني سرمايه گذاري در ايران گران است. به زبان ساده تر سرمايه گذاري با دلار هزار توماني صرف نمي کند.

-يعني مشکلاتي که باعث کاهش سرمايه گذاري شده، فقط به همين دليل بوده است؟

هر کس يک برداشتي دارد. من اين برداشت را دارم.

-در حال حاضر واحد هاي اقتصادي به دليل کمبود نقدينگي دچار مشکل شده اند و بيش از نيمي از واحد ها در معرض تعطيلي قرار دارند و خبري از سرمايه گذاري نيست.

گران بودن سرمايه گذاري باعث افزايش قيمت تمام شده مي شود که همين يکي از دلايل اصلي کاهش توليد است. بنده معتقدم ادامه وضعيت فعلي شرايط را مشکل تر مي کند. البته به تازگي رئيس کل بانک مرکزي اعلام کرد سياست نسبت به تزريق عوض شده است که اگر اين اتفاق بيفتد مشکل نقدينگي را قدري حل مي کند اما مشکل گراني سر جاي خود هست. اين فکر بايد در بين سياستگذاران اقتصادي ساري و جاري شود که تقليل قدرت پول ملي هزينه توليد را بالا مي برد و قيمت ها را متورم مي کند.

-شما همه اتفاقات را در افزايش نرخ ارز مي دانيد؟ اما...

بنده معتقدم بايد قيمت ارز به سمت کاهش اصلاح شود. قيمت فعلي به دليل تامين کسري بودجه افزايش يافته است.

-حال که بر کاهش نرخ ارز اصرار داريد، به نظر شما قيمت واقعي ارز الان چقدر است؟

من که نمي دانم قيمت واقعي آن چقدر است. سياستگذاران بايد قيمت واقعي را محاسبه کنند.

س شما چگونه به اين نتيجه رسيديد که قيمت ارز غيرواقعي افزايش يافته است؟

خب نه اينکه ندانم قيمت ارز (دلار) چقدر است. قيمت واقعي ارز بين 400 تا500 تومان است.

-چگونه قيمت واقعي ارز را محاسبه کرديد؟ قيمتي که شما بيان کرديد 50 درصد پايين تر از قيمت فعلي ارز است.

اين محاسبه يي است که بانک جهاني به دست آورده است.

-شما قيمت واقعي ارز را به استناد بانک جهاني 400 تا 500تومان اعلام کرديد و معتقديد بايد به اين قيمت برسيم. چگونه و با چه مکانيسمي مي توان اين سياست را اجرايي کرد؟ سياستي که در بين کارشناسان و دولتي ها طرفدار ندارد.

اول بايد دولت اين سياست را قبول کند بعد من توضيح مي دهم چگونه مي توان اين سياست را اجرايي کرد.

-شما چه راهکاري داريد؟

در روزنامه که نمي شود اين چيز ها را گفت.

-چرا نمي شود گفت؟

اين يک مساله تخصصي است و نمي توان در روزنامه مطرح کرد.

-يعني محرمانه است؟

سري نيست. مثلاً فرضيه فيثاغورث را که نمي شود در روزنامه توضيح داد. اين يک موضوع تخصصي است.

-اما شما قيمت واقعي ارز را500 تومان بيان کرديد. قيمتي که 50 درصد پايين تر از قيمت فعلي ارز است. پس طبيعي است که براي اينکه موضوع مشخص شود در اين باره توضيح دهيد.

من معتقدم قيمت ارز گران است اما قيمتي را براي ارز اعلام نکردم ولي شما فشار آورديد که نظرتان چيست. من محاسبه يي را که بانک جهاني کرده بود به عنوان کد اعلام کردم. خب ديگر چه بگويم.

-مشکلي نيست. لطفاً درباره تورم و نقدينگي توضيح دهيد.

نرخ ارز گران است و نقدينگي هم زياد است و اين طبيعي است که تورم بالا باشد. وقتي «ريال» را بي ارزش مي کنند آن وقت توقع داريم نقدينگي سر جايش بماند. مردم پول لازم دارند تا زندگي شان را بچرخانند. همه اينها يک زنجيره به هم پيوسته است. موقعي که من يک دلار مي خواستم بايد هفت تومان هزينه مي کردم اما الان بايد هزار تومان هزينه کنم. اگر قرار است مصرف ارزي کشور 60 ميليارد دلار باشد، اين 60 ميليارد دلار معادل 60 هزار ميليارد تومان است. اين 60 ميليارد دلار در شرايطي هزينه شد که سرعت گردش پول کم است.
- رکود اقتصادي باعث کندي گردش پول شده.

رکود را با نگاه سياسي در نظر نگيريد. حرف من را سياسي نکنيد. اما رکود در بازار حاکم است. گردش پول آن طور که بايد نيست. اگر پول بخواهد يک سال بخوابد تا جواب بدهد يعني تمام سال به نقدينگي نياز داريم. آن وقت مي گوييم چرا نقدينگي بالا رفته؟ فرض مي کنيم اگر قيمت دلار نصف شود، نقدينگي هم 50 درصد کاهش پيدا مي کند يعني احتياج به نقدينگي نصف مي شود.

- قيمتي که شما اعلام کرديد50 درصد زير قيمت فعلي است. و اين کاهش به همين راحتي اتفاق نمي افتد. دولت هنوز با دلار هزار توماني کسري بودجه دارد و درآمدهاي نفتي نيز کاهش يافته است. از طرف ديگر اعضاي اتاق نيز بر اصلاح قيمت ارز و افزايش آن اصرار دارند اما شما تمايلي نداريد به آن اشاره کنيد.

بنده هر چه بود گفتم.

-خب از اين موضوع مي گذريم. با وجود اينکه نقدينگي از 200ميليارد دلار فراتر رفته اما واحد هاي توليدي با بحران کمبود نقدينگي روبه رو هستند.

همان طور که اشاره کردم قبل از انقلاب وزنه سنگين اعتبار روي بخش توزيع (بنکداران) بود اما از بعد از انقلاب تمام سنگيني تامين اعتبار روي بخش توليد افتاده است. توليد هم به بانک ها رو آورده و بانک ها هم جوابگو نيستند. براي همين است که چرخ توليد نمي چرخد.

-آقاي خاموشي اگر موافق باشيد درباره بازار سنتي در قبل از انقلاب و بعد از انقلاب صحبت کنيد. قبل از انقلاب بين بازار و روحانيت يک همبستگي وجود داشت. بازاري ها به دليل اعتقادات خاصي که داشتند از روحانيت پشتيباني مي کردند اما بعد از انقلاب شکل سنتي بازار دچار تغيير شد.

سوال شما سياسي است و من جواب نمي دهم. من اقتصادي صحبت مي کنم.

-از نظر اقتصادي چه تفاوتي وجود داشت؟

سيستم بازار در قبل از انقلاب شکل سنتي داشت. و عجيب بود که در آن زمان قيمت تمام اجناس در سراسر کشور تقريباً برابر بود، بدون اينکه دولت نظارتي داشته باشد. در آن دوران وقتي يک واردکننده جنسي را وارد مي کرد جنسش را با سيستم سنتي خود و رابطه يي که با بنکداران شهرستان هاي مختلف داشت، توزيع مي کرد. نکته اصلي در توزيع اين بود که واردکننده به يک قيمت (قيمت ثابت) عرضه مي کرد و بنکدارها هم با يک قيمت توزيع مي کردند. کارخانه ها هم قيمت فروش کالاهايشان در تمام کشور ثابت بود. البته با کنترل دولت قيمت ها ثابت بود.

-چرا قيمت ها يکي بود اما الان اين طور نيست؟

شکل بازار سنتي بود. سيستم توزيع خودآگاه يا ناخودآگاه زير چتر توليدکننده و واردکننده قرار داشت. سياستگذاري از آنجا مي شد و رقابت حرف اول را مي زد. فرض کنيد چند کارخانه که يک کالا توليد مي کردند همه اينها در پي اين بودند که کالاي خود را ارزان تر به بازار عرضه کنند. واردکنندگان هم به حداقل سود قانع بودند تا بتوانند جنس خود را عرضه کنند. من خاطرم هست بسياري از مواقع رقابت آنقدر شديد بود که بعضي از توزيع کنندگان با فروش ضايعات منافع خود را به دست مي آوردند.

-اين شکل رقابتي از چه سالي در بازار شکل گرفته بود؟

اين صحبت هايي که مي کنم مربوط به 40 تا 50 سال قبل است يعني شکل بازار 20 سال قبل از انقلاب.

-از دهه 40 بازار اين گونه بوده...

اينکه از چه سالي بود را براي چه مي خواهي، مگر مي خواهي سن من را دربياوري؟ اين اتفاق مال قبل از انقلاب بوده است. اما الان اين طور نيست. الان دست هايي در بين راه است که درصد سود براي خودشان برمي دارند. مثلاً مي گويد من کالا را فلان قيمت خريدم بايد اينقدر روي آن بکشم و بفروشم. بازار سنتي به هم ريخته است.

- بازار فعلي چه ماهيتي دارد؟

بازار سنتي به هم خورده و چيز مدوني هم جاي شکل سنتي ننشسته است. اگر مي خواستيم بازار سنتي به هم بخورد راهش اين بود که در سراسر کشور فروشگاه هاي زنجيره يي تاسيس مي شد تا قيمت ها از مبدأ يکي مي شد و در اختيار فروشگاه ها قرار مي گرفت و فروشگاه ها هم کالا را با يک قيمت عرضه مي کردند. ما بازار سنتي را به هم زديم و اينها را هم جايگزين نکرديم. بنابراين کنترل في نفسه قيمت نداريم. کنترل را واگذار کرديم به سيستم هاي بازرسي دولتي که آن هم در بازار آزاد جواب نمي دهد.

-وجود دلال ها...

در گذشته آنهايي که خريدار اجناس بودند مي آمدند براي خريد «اسناد» (سفته) مي دادند. اين اسناد به نام آنها و از اعتبار آنها در بانک استفاده مي شد و در خدمت توليد قرار مي گرفت. بعد از انقلاب اين موضوع به هم خورد. ديگر توزيع کنندگان و دلال ها هيچ تعهدي ندارند و هيچ سندي هم نمي دهند. يک فرد به راحتي جنس سفارش مي دهد، بدون اينکه سند بدهد. دلش بخواهد جنس را مي برد. دلش نخواهد نمي برد. هر غلطي که بخواهد در بازار مي کند. هيچ جا گير نيست. به همين راحتي سيستم را عوض کردند. حالا که سفته را دوباره وارد بازار کردند ديگر در بازار جا نمي افتد. چرا جا نمي افتد، چون سيستم بانکي، خريد دين را انجام نداده است. سفته را برداشتند و جاي آن چک گذاشتند؛ چکي که هيچ کاري با آن نمي توان کرد.

-بحث مافيايي را که در سيستم توزيع وجود دارد چطور ارزيابي مي کنيد؟

شما هي داريد مي چرخانيد که کسي را متهم کنيد. من نمي خواهم کسي را متهم کنم. من به سيستم کار دارم.

-من نمي خواهم کسي را متهم کنم، مي خواهم شما اين موضوع را باز کنيد.

به نظر من سيستم توزيع اشتباه است.

-اگر اجازه دهيد به حزب موتلفه اسلامي نيز اشاره داشته باشيد. اعضاي اين حزب معمولاً از طيف بازاري ها هستند؟

من به موتلفه کاري ندارم.

-شما عضو اين حزب نيستيد؟

خير من عضو اين حزب نيستم

-آيا ادامه شرايط...

من معتقدم هرچه زودتر خواسته مقام معظم رهبري و رئيس جمهور در تقويت پول ملي بايد به اجرا درآيد. راهکار اين موضوع را نوشتيم و خدمت آقايان ارائه کرديم. برنامه پنج ساله را هم خدمت شان داديم که اگر اين کار را بکنيم وضع اقتصاد درست مي شود.

-آيا سياست هاي اقتصادي را که در چند سال گذشته به کار گرفته شد قبول داريد؟

براي تقويت پول ملي سياستي اعمال نشد.

-منظور من سياست هاي اقتصادي است که در چهار سال گذشته به کار گرفته شد. همان طور که مطلعيد جابه جايي هاي زيادي در هيات دولت اتفاق افتاد. 10 وزير برکنار شدند و سه بار رئيس کل بانک مرکزي تغيير کرد.

اي داد بيداد. باز شما رفتيد سراغ افراد. من به افراد کار ندارم به سياست ها کار دارم. مقام معظم رهبري چندين بار بر تقويت پول ملي تاکيد کردند. آقاي احمدي نژاد هم تقويت پول ملي را در راهکار هايي که ارائه کردند، مطرح کردند. اما اين موضوع اجرا نشد. چرا اجرا نشد، چون مسوولان کاري نکردند و حرف من هم به مجلس هم به دولت است. من نه به شخص کار دارم نه به گروه. بنده معتقدم نتيجه سياست ها بايد تقويت پول ملي باشد. تقويت پول ملي هم جلوي تورم و هم نقدينگي را مي گيرد و هم به صورت غيرمستقيم به مردم زير خط فقر کمک مي کند. به دو صورت مي توان به افرادي که زير خط فقر قرار دارند کمک کرد. يکي اينکه 100تومان شان را 200 تومان کنيم، يکي اينکه با همان 100 تومان قدرت خريد 200تومان به آنان بدهيم. يا 200 تومان را پايين بياوريم که با 100 تومان قدرت خريد داشته باشد والا مي شود دائم پول به اقتصاد تزريق کرد. تزريق پول هم تورم مي آورد و هم نقدينگي را بالا مي برد. اما اگر کاري بکنيم که قيمت ها اتوماتيک وار ارزان شود يعني قدرت خريد مردم را افزايش داده ايم.

-چگونه مي شود قيمت ها را اتوماتيک کاهش داد؟

حالا بماند که چطور؟

-پس نمي خواهيد توضيح دهيد؟

همان داستان تقويت پول ملي و کاهش نرخ ارز است که وارد جزئيات آن نمي شوم.

-آيا سهام عدالت هم...

سهام عدالت هم تزريق پول است.

-آيا قدرت خريد مردم را بالا مي برد يا بالعکس...

درآمد يک عده يي را دو برابر يا سه برابر مي کند. خب که چي؟ درآمد افزايش مي يابد اما در مقابل قيمت ها هم سه برابر بالا مي رود.

-پس قبول داريد که سهام عدالت...

باز داريد اشتباه مي کنيد من با سهام عدالت کاري ندارم. من تزريق پول به هر شکلي را اشتباه مي دانم. درست شد، بايد کاري کرد که قدرت پول ملي تقويت شود. قدرت پول ملي بايد از طريق نرخ ارز افزايش پيدا کند. قيمت ارز ما از هفت دلار به هزار تومان رسيد. در حالي که در شوروي قبل از فروپاشي يک روبل، يک دلار و 20 سنت بود. بعد از فروپاشي يک دلار به سه هزار روبل افزايش يافت. بعد آقاي پوتين اصلاح اقتصادي را در پيش گرفت و يک دلار به هفت روبل کاهش يافت. الان تا آنجايي که من مي دانم - قبلاً بچه بودم و از سياست اطلاعي نداشتم - نزديک به 25 سال است که به چين فشار مي آورند قدرت خريد «ين»را کاهش دهند اما چين زير بار نمي رود. ما را چه کشوري فشار آورد که قدرت پول ملي را کاهش دهيم. هيچ کشوري ما را مجبور نکرد اما خودمان هر سال قدرت پول ملي را تضعيف کرديم. والسلام.